محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 570

1. دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی

2. به زان که درد دل به زبان آورد کسی

3. در عشق می‌دهند به مقدار رنج گنج

4. تا تن به زیر بار گران آورد کسی

5. کوتاب تیر و ناوک پران که خویش را

6. در جرگهٔ تو سخت کمان آورد کسی

7. پیدا شود ز اهل جهان ثانی تو را

8. گر باز یوسفی به جهان آورد کسی

9. بر حرف من قلم شود انگشت اعتراض

10. تیغ و ترنج اگر به میان آورد کسی

11. بازار عشق ز آتش غیرت شود چو گرم

12. کی در خیال سود و زیان آورد کسی

13. جان میشود ضمان دل اما نمی‌دهد

14. حکم آن قدر امان که ضمان آورد کسی

15. میجوئی از بتان دل من چون بود اگر

16. ز ایشان به غمزهٔ تو نشان آورد کسی

17. هست آن سوار از تو عنان تاب محتشم

18. او را مگر گرفته عنان آورد کسی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همراه من مباش که غیرت برند خلق
* در دست مفلسی چو ببینند گوهری
شعر کامل
سعدی
* به سان‌ گوی کردم دل که دیدم آن صنم دارد
* زسنبل زلف چون چوگان و ازگل چهره چون میدان
شعر کامل
امیر معزی
* دل کبود است چو نیل فلک ار بتوانید
* بام خم‌خانهٔ نیلی به تبر بگشایید
شعر کامل
خاقانی