مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1535

1. بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

2. که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم

3. چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد

4. چرا با آینه ما روگرانیم

5. کریمان جان فدای دوست کردند

6. سگی بگذار ما هم مردمانیم

7. فسون قل اعوذ و قل هو الله

8. چرا در عشق همدیگر نخوانیم

9. غرض‌ها تیره دارد دوستی را

10. غرض‌ها را چرا از دل نرانیم

11. گهی خوشدل شوی از من که میرم

12. چرا مرده پرست و خصم جانیم

13. چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد

14. همه عمر از غمت در امتحانیم

15. کنون پندار مردم آشتی کن

16. که در تسلیم ما چون مردگانیم

17. چو بر گورم بخواهی بوسه دادن

18. رخم را بوسه ده کاکنون همانیم

19. خمش کن مرده وار ای دل ازیرا

20. به هستی متهم ما زین زبانیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید
* غیر آن قامت که من دیدم قیامت را که دید؟
شعر کامل
هلالی جغتایی
* میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
* چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شعر کامل
سعدی
* دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد
* چو بیماری که گرداند ز تاب درد بالین را
شعر کامل
صائب تبریزی