مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 363

1. چنان کاین دل از آن دلدار مستست

2. ز خوف صاف ما آن یار مستست

3. خمارش نشکنم الا به خونم

4. از این شادی دل غمخوار مستست

5. شفق وارم به هر صبحی به خون در

6. که در هر صبح آن خون خوار مستست

7. مده پند و مبر خونم به گردن

8. که چشم دلبر کین دار مستست

9. چرا این خاک همچون طشت خون‌ست

10. که چشم ساقی اسرار مستست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
* رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
شعر کامل
حافظ
* شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
* خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
* موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
شعر کامل
حافظ