مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 367

1. دل آمد و دی به گوش جان گفت

2. ای نام تو این که می‌نتان گفت

3. درنده آنک گفت پیدا

4. سوزنده آنک در نهان گفت

5. چه عذر و بهانه دارد ای جان

6. آن کس که ز بی‌نشان نشان گفت

7. گل داند و بلبل معربد

8. رازی که میان گلستان گفت

9. آن کس نه که از طریق تحصیل

10. آموخت ز بانگ بلبلان گفت

11. صیادی تیر غمزه‌ها را

12. آن ابروهای چون کمان گفت

13. صد گونه زبان زمین برآورد

14. در پاسخ آن چه آسمان گفت

15. ای عاشق آسمان قرین شو

16. با او که حدیث نردبان گفت

17. زان شاهد خانگی نشان کو

18. هر کس سخنی ز خاندان گفت

19. کو شعشعه‌های قرص خورشید

20. هر سایه نشین ز سایه بان گفت

21. با این همه گوش و هوش مستست

22. زان چند سخن که این زبان گفت

23. چون یافت زبان دو سه قراضه

24. مشغول شد و به ترک کان گفت

25. وز ننگ قراضه جان عاشق

26. ترک بازار و این دکان گفت

27. در گوشم گفت عشق بس کن

28. خاموش کنم چو او چنان گفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* امروز شهر ما را صد رونق‌ست و جانست
* زیرا که شاه خوبان امروز در میانست
شعر کامل
مولوی
* هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد
* گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
شعر کامل
سعدی
* خون می خورد کریم ز مهمان سیر چشم
* داغ است عشق از دل بی آرزوی من
شعر کامل
صائب تبریزی