نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1129

1. بازم افتاد دلِ ممتحن اندر تابی

2. از غم ماه‌جبینی شده‌ام مهتابی

3. باز از آشوبِ جهانی که نمی‌یارم گفت

4. قصّه‌ ای دارم و دارد صفتش اطنابی

5. جفت ابروش که طاق است چو دیدم گفتم

6. قبله ی خویش توان کرد چنین محرابی

7. دوش بنمود به من گیسو و گفتم به حکیم

8. کس پریشان‌تر ازین گفت نبیند خوابی

9. خود چه گویم ز دهانش که چو من تشنه بسی

10. جان بدادند و از آن چشمه نخوردند آبی

11. گو چنین باش بقا باد غمِ هجران را

12. گر میسّر نشود وصل به هیچ اسبابی

13. بی‌نهایت نبود هیچ بدایت الّا

14. قلزمِ عشق که آن را نبود پایابی

15. عاشقی بیش جگر خوردن و جان کندن نیست

16. گر همه حیف و جفایی بود از بوّابی

17. مهلتی باید و عمری که نزاری شرحی

18. باز گوید که چه‌ها می‌کشد از هر بابی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
* قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
شعر کامل
حافظ
* نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای
* دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
شعر کامل
حافظ
* تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
* تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
شعر کامل
سنایی