نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1218

1. چرا سر به پیوندِ ما در نیاری

2. مگر خود سرِ تنگ دستان نداری

3. نه زر در ترازو و نه زورِ بازو

4. نه رویی که کارم برآید به زاری

5. عجب این که هر دم بسوزی دلم را

6. هنوزم طمع می کند خاک ساری

7. بخندی که در گریه آیم که گُل را

8. بخنداند از گریه ابرِ بهاری

9. گر آشفتگی می نمایم عَفُو کن

10. که طاقت ندارم ز بی اختیاری

11. چو بر آتشِ فرقتم می نشانی

12. ملامت مکن بر من از بی قراری

13. چو چشمت نکردیم خونی چه باشد

14. که ما را چو زلفت فرو می گذاری

15. کجا مهربانی و کو دل نوازی

16. اگر دوستی می نمایی و یاری

17. بسی روزگارت به سر برد باید

18. که یاری بدست آوری چون نزاری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده‌وار
* مسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا
شعر کامل
سنایی
* آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد
* عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست
شعر کامل
سعدی
* ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
* لطایف حکمی با کتاب قرآنی
شعر کامل
حافظ