نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 3 : این قصیده در منقبت حضرت امام رضا عليه التحيته و الثّناو اشاره به قتل و غارت ساکنان مشهد مقدّسۀ حضرت

1. چنان رسیدن دی سرد ساخت دنیی را

2. که کرد در دل مجنون فسرده لیلی را

3. نسیم صبح بدان گونه گشت رنگ ستان

4. که برد از كف دست نگار حنی را

5. فسردگیّ هوا تا به غایتی برسید

6. که بست در دل عاشق ره تمنّى را

7. به آن رسید ز تأثیر تندباد خزان

8. که بار و برگ بریزد درخت طوبی را

9. به بیع رضوان مالک اگر شود راضی

10. خرد به گلخن دوزخ بهشت ماوی را

11. فغان که گشت در احیای خلق افسرده

12. دمی که مایۀ اعجاز بود عیسی را

13. عجوز برد که بر حرف باستان دل داشت

14. کنون به نطق درآورده است املی را

15. نه چشم از دمه دیدست حال شخص تباه

16. نه گوش درک زنخ بند کرده شکوی را

17. ز شرح سردی امروز کرده اند حذر

18. لباس لفظ که پوشیده اند معنی را

19. ز بیم سرما طفل از رَحِم نمی زاید

20. اگرچه وعدۀ زادن گذشته حبلی را

21. مشاطه دست عروس از نگار بگشاید

22. که می برد نفس صبح رنگ حنی را

23. خماردار نیارد به حلق مینا دست

24. فراق دیده نبوسد عذار سلمی را

25. اگرنه ز آفت سرما درخت ایمن بود

26. چراست شعلۀ بیضا به دست موسی را

27. از چلّۀ دی و بهمن که بر کمان دارند

28. عطارد افکند از دست کلک انسی را

29. ز درد مارگزیده خبر نمی یابد

30. که نیش عقرب بردست زهر افعی را

31. ز جیب صفحۀ تصویر چین برآوردم

32. شکست رنگ به رخساره نقش مانی را

33. به شهد داده برودت طبیعت کافور

34. به مشگ داده رطوبت مزاج کسنی را

35. به دل محبّت معشوق ره نمی یابد

36. که سدّ راه شود برف عهد قربی را

37. گذشته برف ز بس از سر بنای جهان

38. نموده منزل قارون رواق کسری را

39. ز برف پنجۀ خور مانده آنچنان از کار

40. که در میانۀ کافور دست موتی را

41. ز برف ساخته استاد زمهریر سفید

42. چو سقف خانۀ ندّاف چرخ اعلى را

43. ز ضعف پرتو خورشید در میان سحاب

44. بسان نور بصر گشته چشم اعمى را

45. میان دوزخ تابان در استخوان مريض

46. فسردگی هوا لرزه ساخت حمى را

47. رسید کوتھی روز تا بدان غایت

48. که جای دردم صبح است شام اضحی را

49. خدنگ رستم اگر در کمان کشیده شود

50. هوای سرد ببندد محلّ مجری را

51. کنون طیور نسازند در چمن مسکن

52. زنار همچو سمندر کنند سکنی را

53. چو رفت گل ز چمن عندلیب گوشه گرفت

54. به زاغ و بوم فکندند امر شوری را

55. سخن به نصب خلافت رسید و مل نشنید

56. طلب ز مطرب و شاهد نمود فتوى را

57. سرود مطرب گفتا به راستی کز ما

58. کسی به سر نرساند طریق اولی را

59. صلاح عقل چنانست در چنین فصلی

60. که از شراب بشویی لباس تقوی را

61. ز باده بر در میخانه ها وضو سازی

62. به پای ساغر می افکنی مصلّی را

63. از آن شراب کنی در قدح که مرد کند

64. اگر ز دور خورد بر مشام خنثی را

65. از آن شراب کنی در قدح که باد صبا

66. ز فیض نگهت او روح داد عیسی را

67. از آن شراب کزو گر خیال جرعه کشد

68. چو نطفه روح دهد صورت هیولی را

69. از آن شراب که گر قطره ای به خاک چکید

70. کند درست عظام رمیم موتی را

71. هزار کوه غم از یکدگر فرو ریزد

72. در آن مقام که ظاهر کند تجلّی را

73. نه زان شراب که انگور او شهید کند

74. شه سرير امامت علىّ موسی را

75. امام ثامن ضامن که روز بازپسین

76. به گوش خوف رساند ندای بشری را

77. امام ثامن ضامن که در شریعت حق

78. ز هفت مفتی صادق گرفته فتوی را

79. شهید خاک خراسان که گرد مرکب او

80. به جای نور بصر گشته چشم اعمی را

81. دیت ستان لب لعل زهر خوردۀ اوست

82. زمرّدی که کند کور چشم افعی را

83. اگر ز ناف زمین حق بنای کعبه نهاد

84. زمین مشهد او کرد صدر دنیی را

85. به هر قدم که نهی در حریم روضۀ او

86. نهاده اند اقامت ریاض عقبی را

87. به ذوق تر ز کلیم اند نقش های گلیم

88. نموده جبهۀ هر خشت صد تجلّی را

89. فروغ قبّۀ خورشید شکل مرقد او

90. نموده بدر فروزنده چشم اعمی را

91. شعاع نور قناديل او به هم شکند

92. طلیعه های کواکب سپهر اعلى را

93. چو حافظان حریمش کشیده اند سرود

94. نموده اند ترقّی عقول اولی را

95. ز حسّ جوهر و آواز و فکر تحریرش

96. نموده اند صور جوهر هیولی را

97. چو عندلیب به گلدسته های مسجد او

98. مؤذّنان مترنّم ستانده املی را

99. ز ذكر اشهد ان لا اله الا الله

100. به گوش خوف رسانیده بانگ بشری را

101. ز شوق طوف مزارش که عید شادی هاست

102. عروس نیمه شب از دست شسته حنی را

103. به ماه میل سر گنبدش رجوع کنند

104. جماعتی که پرستیده اند شعرى را

105. ز زهد عاكف و سیّار صحن روضۀ او

106. به ناز و منّت گیرند منّ و سلوی را

107. به ارتقای مقام نفوس خدّامش

108. نوید ذبح عظیم است كبش قربی را

109. فراخی نعمش با صفا بدل کرده

110. نزاع کاسۀ مجنون و سنگ لیلی را

111. وسیلۀ شرف از عیدگاه او حجّاج

112. به قدس و کعبه فرستند فطر و اضحى را

113. دو گوهۀ طرق و مشهد مقدّس او

114. زنند طعنه به تقدیس قدس و رضوی را

115. از آن دو کوه گران حلم کوه سنگی زاد

116. که یک نتیجۀ کبری بود دو صغری را

117. زهی امام که مفتاح باب مرحمتست

118. محبّت تو رضای ملک تعالی را

119. چنانکه برگ بریزد ز تندباد خزان

120. محبّت تو بریزد گناه کبری را

121. تو گر به روز قیامت شفیع خلق شوی

122. عذاب نیست پرستندگان عزّى را

123. پی نتیجۀ اعمال حاکم محشر

124. اگر به خلد نویسد برات اجری را

125. به نزد مالک دوزخ روان کند رضوان

126. محبّتت نکند گر نشانه مجری را

127. چو عکس آینه از بطن نطفه بنماید

128. اگر ز رای تو زیور دهند حبلی را

129. به هر گیاه که ابر سخات آب دهد

130. دهد به قاعده بار درخت طوبی را

131. هر آنکه خاک درت را به تاج و تخت دهد

132. کند معاوضه با ترّه منّ و سلوی را

133. ز بس عنایت عامت نموده مستغنی

134. ز حاجتی که به هم بوده اهل دنیا را

135. به نزد فهم چنان مدّعا شود ظاهر

136. که احتیاج نیفتد به لفظ معنی را

137. به بوسه دیر؟ درت نقش شد کسی بیند

138. نیاز عرضه کند اشتیاق مانی را

139. غریب از حرکات سپهر مضطرب است

140. بر آستان تو یابد مگر تسلّی را

141. تمام گشت به نی پاسخ کلیم از طور

142. که راند در اَرِنی بر زبان خود نی را

143. ز گفتن ارنی زان تو نی نمی شنوی

144. که از سخاوت بانون نیاوری یی را

145. ز لفظ آری با کوه اگر خطاب کنی

146. جواب نیست جز آری جواب آری را

147. شها کسی که به دل جای داده خصم تو را

148. به کعبه پهلوی مصحف نهادی عزّی را

149. جماعتی نه موالی ز خصم آل نبی

150. همه گرفته به میراث دین خنثی را

151. زدند بیخ و بن مؤمنان به تیغ خلاف

152. نگاه هیچ نکردند صدق دعوی را

153. ز خلق سيّد و اشراف جوی خون راندند

154. به روضۀ تو گشادند دست عدوی را

155. بقیئه ای که نگشتند کشته از افلاس

156. فروختند به غربت دیار و مأوی را

157. شها فغان ز زمانی که اهل دانش او

158. زفهم شعر ندانند غیر آری را

159. حدیث عیسی و افسانه را یکی دانند

160. ز نیشکر نشناسند شاخ کسنی را

161. درین زمانه بدان گونه شعر خوار شدست

162. که ننگ می شود از نام خویش شعری را

163. ولی ز پاکی نظمم به يمن مدحت تست

164. شرف به نظم روان جرير و اعشی را

165. غلام پیر نظیری درم خریدۀ تست

166. توجّهی که ببیند جمال مولی را

167. نماز مرده کند بر مديح مرده دلان

168. به مدحت تو کند زنده روح اعشی را

169. چنان ثنای تو گوید که ذوق جایزه اش

170. زبان دهد به تهِ خاک معن و یحیی را

171. کنون که لب به شکایت گشوده ام خواهم

172. که نوشم از کف تو شربت تسلّی را

173. چنان ثنای تو گویم که ذوق خواندن آن

174. دهد زبان بیان نقش های مانی را

175. چو خامه را به بنان رخصت جوار دهم

176. کند به معجزه کار عصای موسی را

177. چو صفحه را به سر کلک آشنا سازم

178. کنم بسان دبیر بهار انشی را

179. وگر غبار رهت را به نوک خامه کنم

180. کنم چو دیده پر از نور میم املی را

181. وگر اميد نظیری بر تو عرضه کنم

182. پر از مراد کنی دامن تمنّى را

183. مراد دل به تو گفتم دگر تو می دانی

184. زبان من به دعا ختم کرد دعوی را

185. همیشه تا ز شب و روز امتیازی هست

186. درین جهان شب یلدا و روز اضحی را

187. صباح عید محبّت نیاورد شب غم

188. شب عدوت نبیند صباح دنیی را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا غنچه به باغ از دهن تنگ تو دم زد
* عطار صبا مشک ختن در دهنش کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
* جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
شعر کامل
سعدی
* ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
* که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
شعر کامل
حافظ