نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 36

1. ای جلالت خلوت از اغیار تنها ساخته

2. حکمت تو از کرم دی کار فردا ساخته

3. پرده از روی صفات ذات خود برداشته

4. آنچه پنهان بود در علم آشکارا ساخته

5. عقل کل بگشوده بر خورشید ذاتت روزنی

6. وز فروغش دیدۀ هر ذرّه بینا ساخته

7. شحنۀ عشقت نشسته بر سر بازار کون

8. درسگاه عقل را دکّان سودا ساخته

9. در بدایت عشق را از شور حُسن انگیخته

10. وز ریاح انس انسان روح پیدا ساخته

11. عشق صورت کن سروده در طربگاه شهود

12. روح راه رقص بر آهنگ آوا ساخته

13. رقص خود از عشق دیده صوت عشق از شور حسن

14. پس خزیده از سماع و قطع غوغا ساخته

15. اندرین ره آن که منزل دیده و واصل شده

16. تا نهایت رفته و مقطع ز مبدا ساخته

17. عقل را بین کاندرین صحرای پر خوف و خطر

18. صید گنجشگی نکرده رام عنقا ساخته

19. بحر ژرف و، ریسمان کوتاه و، غوّاص اعجمی

20. وین قضا در قعر يم لؤلؤ لالا ساخته

21. راه بر شمشیر و شاهد در حصار آتشین

22. عشق عاشق را به رفتن بی محابا ساخته

23. کس نبیند بدر رخسار تو الّا در حجاب

24. گرچه دل افزون دریده پرده اخفا ساخته

25. در ازل یک درّ بیضا کرده پیدا از وجود

26. درّ بیضا آب کرده بحر خضرا ساخته

27. دم زده بحر و پدید آورده ابر قطره بار

28. بسته قطره بحر پر لولوی لالا ساخته

29. کرده چندین صورت از یک جوهر اصلی پدید

30. یک حقیقت این همه شکل آشکارا ساخته

31. آفریده كلّ عالم را ز جزو نقطه ای

32. وی عجب کل جای در هر جزو اجزا ساخته

33. بی درون و بی برون بگرفته بیرون و درون

34. ماورای شیب و بالا شیب و بالا ساخته

35. نظم امکان و وجوب آورده افلاطون عشق

36. عقل نشکافد که این معنی معمّا ساخته

37. آن که شیرین گوست بر کج مج زبانان گو مخند

38. کاندرین پرده مگس آهنگ عنقا ساخته

39. داستان واجب و ممکن بجز یک حرف نیست

40. بر زبان آورده چون الكن مثنّا ساخته

41. کرده خود وصف كمال ذات خود در هر زبان

42. ذات خود را در حجاب خویش گویا ساخته

43. گاه عذرا بوده و در کار وامق کرده ناز

44. گاه وامق گشته و با داغ عذرا ساخته

45. از کنار پیر کنعان یوسف صدّیق را

46. خوار و سرگردان سودای زلیخا ساخته

47. هرکه را آورده شور جذبۀ تو در سماع

48. جبّه و جلباب هستی پاره در پا ساخته

49. چون هوا تو در خفایا چون سراب اندر نمود

50. از نمود ما وجود خود هویدا ساخته

51. ماییی ما در هوای خود نموده چون سراب

52. بی هوای خویش ما را برده بی ما ساخته

53. همچو آب زندگی پوشیده از ما روی ما

54. چون سراب از آب تو با رنگ و سیما ساخته

55. از که جز ذات تو این ایثار می آید که او

56. خویش را پوشیده ما را آشکارا ساخته

57. شکر این شفقت که گوید کز دو عالم ذات تو

58. گرچه بر سر آمده جا در سویدا ساخته

59. طبع احيا داده اشیا را به اکسیر وجود

60. حکمت ذرّات عالم را مسیحا ساخته

61. گشته از دریای فضلت ابر رحمت قطره بار

62. باطن هر ذرّه را از علم دریا ساخته

63. در نهاد ما عبودّیت سرشته از الست

64. نقش آب و خاک ما طوعاً اطعنا ساخته

65. زاصل خلقت داده ما را علم بر هستیّ خویش

66. از ازل ما را به ذات خود شناسا ساخته

67. حکمتت از بهر احداث موالید ثلاث

68. کرده سفلی امّهات و علوی آبا ساخته

69. هریکی زان راست طبعان را دوات و خامه ای

70. داده از طبع و بنان مشغول انشا ساخته

71. خواسته بر جنس و نوع دفتر مجمل فصول

72. فصل و ابواب کتاب کل مجزّا ساخته

73. قصّه بر خود خوانده و از خود نوشته تا ابد

74. پاک از تکرار و سهو انشا و املا ساخته

75. بعد ازان انشا مركّب کرده با هم مفردات

76. شخص انسان انتخاب كلّ اسما ساخته

77. مشت خاکی را به تأثير صفات خویشتن

78. اسم اعظم کرده و عین مسمّا ساخته

79. کنز اسرار الوهیّت نموده هیکلی

80. نامش آدم کرده حرزش اصطفينا ساخته

81. تاج فخر علّم الاسما نهاده بر سرش

82. بر سریر اسجدوا از عزّتش جا ساخته

83. بهر انس او که وحشت داشت از حور و ملک

84. از صراع؟ پهلویش ترکیب حوّا ساخته

85. خطبۀ حوّا و آدم بهر آیین نکاح

86. از ثنای خویش و نعت احمد انشا ساخته

87. در شهادت گفته نام مصطفا با نام خویش

88. علّت غاییّ آدم آشکارا ساخته

89. عشقبازی بین که بهر یک شجر دهقان صنع

90. هشت خضرا آفریده هفت غبرا ساخته

91. گفته از حبّ حبیب خویش حرفی با عدم

92. عالم آسوده را پر شور و غوغا ساخته

93. ای جمالت آب ما را نار حمرا ساخته

94. خاک ما را برده و باد مسیحا ساخته

95. در تن ما می پرد جان در هوای وصل تو

96. بوی گل مرغ قفس را ناشکیبا ساخته

97. از پی اظهار قدرت طایران قدس را

98. حکمتت آورده و محبوس دنیا ساخته

99. صنعت بازیچه ای چندست و ما را همچو طفل

100. بهر دفع گریه مشغول تماشا ساخته

101. جادوی دنيا مواليد مشعبد کرده جمع

102. رشتۀ صد تو پدید از تاریکتا ساخته

103. رشته ها را همچو تار سحر کرده پر گره

104. هر دم از افسون یکی بسته یکی واساخته

105. عزّت تو «عِنْدَنا باق» نوشته بر نگین

106. «انفدو ما عندكم» نقش رخ ما ساخته

107. هشت ثابت در مقام خویشتن دایم هوا

108. جنبش چرخش صبا کردست نكبا ساخته

109. هرچه از بحر و بر هستی برون آورده سر

110. خرج وجه «کلّ شیئی هالک الّا» ساخته

111. کبریات از مغز چشم سالکان راه دین

112. در بیابان بهر زاغان خوان یغما ساخته

113. کلک استغنات هرجا خط بحرب الله زده

114. آیۀ «نصرُ مِنَ الله» كفر طغرا ساخته

115. هرکجا جبّاریت رخش جلال انگیخته

116. چهرۀ اسلام گم در گرد هیجا ساخته

117. عاشقانت سینه بر شمشیر کافر می زنند

118. کز شهادت عشق تو اموات احیا ساخته

119. منکرانت تیغ بر فرق مجاهد می کشند

120. کز خطاشان لات و هبلی دست بالا ساخته

121. امر و نهی تست آن کاقرار و انکاری به او

122. مؤمن و عابد مطيع گبر خود را ساخته

123. زآهن یک کان به حکمت کبریای ذات تو

124. گاه سیف الله گه شمشیر ترسا ساخته

125. هشته از روی توجّه رشته حبل المتين

126. کفر برقع بافته ایمان مصلّا ساخته

127. گر نخندم در میان گریه کافر نعمتیست

128. داده غم وز یاد خود تریاق غم ها ساخته

129. ور نسازم آرزو کوتاه نافرمانی است

130. عشق را معمار عقل کارفرما ساخته

131. شادی و اندوه تو بر جان کس کوتاه نیست

132. هر کسی را جامۀ عشقت به بالا ساخته

133. راح روح آمیخته با دردی جسم و حواس

134. آفریده عشق کان می را مصفّا ساخته

135. دمبدم انفاس رحمانی دمیده بر جهان

136. بلبل و گل را ازان گویا وبویا ساخته

137. وقت فکر از حسن اوصاف تو صیدانداز عقل

138. پر ز آهوی معانی دشت و صحرا ساخته

139. ماه نخشب کرده طالع از چه روشندلان

140. یوسفان را بر سرِ آن چاه سقّا ساخته

141. در خطا بگرفته دست ما به شفقت بارها

142. گرچه قادر بر خطا ما را به عمدا ساخته

143. داده و هم و حسّ و عقل و عشق چند اضداد را

144. زاب و خاک و باد و آتش جلد و اعضا ساخته

145. کرده چون زیق قوا را در گل حکمت نهان

146. پس به تکسیر هوا یک یک مجزّا ساخته

147. از غش سفلی برآورده عیار پاک را

148. برده سوی علوی و اکسیرآسا ساخته

149. شسته زاب کوثر و تسنیم پاکش بارها

150. داخل اکسیر کل یعنی هیولا ساخته

151. عین جوهر کرده یک بار دگر اعراض را

152. نور جزوی متّصل با نور اعلا ساخته

153. نور اول عقل كل لوح مبینش کرده نام

154. اصل اشيا ذات مولای مزکّا ساخته

155. خواجۀ کونین و مقصود دو عالم مصطفی

156. آن که حقّش محرم عرش معلّا ساخته

157. پای بر افلاک از همّت نهاده رفرفش

158. بر سر ره هیبتش جبریل را جا ساخته

159. زنده از «اوحى الى عبده» دل شب داشته

160. از «ابیت عند ربّی» نزل احیا ساخته

161. تاج تکریم «لعمرک» حق نهاده بر سرش

162. خلعت تعظیم «لولاک»ش به بالا ساخته

163. رویت «خیرالهدی حق اليقين »ش کرده دل

164. بر «صراط المستقیم »ش عقل دانا ساخته

165. در شهادت کرده حق نامش ردیف نام خویش

166. پس به ذکر آن جدا مؤمن ز ترسا ساخته

167. فکر نعتش سوخته ما را به داغ مفلسی

168. عقل ما را خشک مغز از دود سودا ساخته

169. گر به حق بستایمش شرکست الحاد و حلول

170. ور به وصف خلق از همتاش یکتا ساخته

171. پس همان گویم که در فرقان و انجیل و زبور

172. بر زبان انبيا جبريل گویا ساخته

173. ای وجود از نور تو ذرّات پیدا ساخته

174. عقل کل را پرتوذات تو بینا ساخته

175. نور تو فایض شده بر عقل طالع گشته روح

176. نور تو وارد شده بر نقش دنیا ساخته

177. کوکب نور تو اشیا را شده اصل الاصول

178. خلق نامش حب خضرا در بیضا ساخته

179. فيض این نورت به تسلیم ملایک کرده خاص

180. فیض این نورت به جنّ و انس مولا ساخته

181. سیّد اولاد آدم جبرئیلت خوانده نام

182. «رَحْمَةً لِلْعالَمين»ت حق تعالا ساخته

183. موج حکمت در دل از «عين اليقين» ت کرده جوش

184. چشمه ز آلایش نموده پاک دریا ساخته

185. از کتاب «مِنْ لَدُن» علمت ادب آموخته

186. در دبیرستان «اواَدْنا»ت دانا ساخته

187. در حقیقت نکته ای از کلک فضلت بیش نیست

188. هرچه را انسان مجلّد یا مجزّا ساخته

189. گفته در قانون طب حرفی به ترسای طبیب

190. ز اهل ایمان گشته و زنّار را واساخته

191. زیور لفظ احادیث متین معیار او

192. حلقه در گوش ادیبان اطبّا ساخته

193. از توجّه کرده بیماران باطن را علاج

194. درد نادانیّ و دل سختی مداوا ساخته

195. خواب هرکس در جهان بر شکل بیداری اوست

196. دیدۀ حق بین تو رؤیت ز رؤيا ساخته

197. حسن ظاهر نزد باطن در دو دنیا کرده عرض

198. خواب و مرگ آیینۀ صغرا و کبرا ساخته

199. خوانده بر تو صورت امروز را از لوح دی

200. فضل حق کابینۀ امروز و فردا ساخته

201. در ره عرفان به رأفت عقل و حس و وهم را

202. خار خشگ شبهه بیرون از کف پا ساخته

203. دیده سدر المنتهای معرفت را برگ و بر

204. وادی تحقیق را طی تا به اقصا ساخته

205. یافته از سابقان بزم عزّت برتری

206. مقعد صدق ملیک مقتدر جا ساخته

207. کرده بر کلّ مقامات صفات خود عروج

208. بر در خلوتسرای ذات مأوا ساخته

209. در شهود آراسته باطن به آثار جمال

210. از غبار آیینۀ خاطر مصفّا ساخته

211. حسن خلق از قرب خالق گشته سر تا پا تمام

212. هرچه مظهر دیده از ظاهر هویدا ساخته

213. واله خلق جميلت عاصی و ترسا شده

214. حسن رخسارت حکیم و شیخ شیدا ساخته

215. حلم تو در راه دین بار احد برداشته

216. وز تنومندی ننالیده به ایذا ساخته

217. بر ستم گر بازویت نگشاده تیر انتقام

218. گوهر ثابت به جور سنگ خارا ساخته

219. قوم عاصی سنگ بر لب های معصومت زده

220. تو لب خونین به عذر قوم گویا ساخته

221. مجرمان را کرده از عفو و ترحّم توبه کار

222. کافران را مؤمن از رفق و مدارا ساخته

223. از فتوّت کرده جرم دشمن غدّار عفو

224. گرچه عذر باطنی را دشمن امضا ساخته

225. تاخته اعرابی از حرص و حماقت بر سرت

226. تو ز احسانت شتر پر بار خرما ساخته

227. هر خرابی کز مدینه تا به بحرین آمده

228. بهر تأليف دلی بی خواهش اعطا ساخته

229. هر کجا در عهدۀ همّت گرفته مشکلی

230. بوده گر کار دو عالم بی تقاضا ساخته

231. نا نراند بر زبان الّا به نفی غير حق

232. از سخاوت آن هم استثنا بالا ساخته

233. حیدر صفدر که در رزمش قفا دشمن ندید

234. در صف از تو جسته استظهار و ملجا ساخته

235. از ثباتت بارها در رزم جمعيّت شده

236. گرچه حرب خصمت از اصحاب تنها ساخته

237. آدم ار دیدی حیای تو کجا عاصی شدی

238. شرم تو شرمنده شیطان را ز اغوا ساخته

239. این حیا در ظلّ ایمان پرده دار عزّ تست

240. هرکه را از پرده بیرون دیده رسوا ساخته

241. آن گه از ایمان حیا را در حمایت آمده

242. با خدایش کارهای خاص پیدا ساخته

243. کامل ایمان تر نباشد از تو در عالم کسی

244. کز حیا خود را ز چشم خویش اخفا ساخته

245. دیده ای بر مؤمن و کافر به چشم مرحمت

246. رحمت عالم الهی در دلت جا ساخته

247. در شب معراج برگشته ز ره هفتاد بار

248. کار امّت را به نزد حق تعالا ساخته

249. از کمال مهر و شفقت در محلّ احتضار

250. امّت امّت گفته جان تسلیم مولا ساخته

251. ای تماشاگاه حق مرآت اشیا ساخته

252. در تواضع قدر حال خویش پیدا ساخته

253. حق حبیب الله از عزّت تو را خواندست و تو

254. از تواضع نام خود «عَبْداً شكورا» ساخته

255. روز رزم از جا نجنبیده ولی هنگام بزم

256. کودکی دستت اگر بگرفته برپا ساخته

257. بر معاند ظنّ لاف «لا نَبی بَعْدی» زده

258. «ما اَنَا اِلّا بَشَرْ» نزل احبّا ساخته

259. هیچگه ناطق نگشته از هوای نفس خویش

260. بارها بهر صلاح دین به اعدا ساخته

261. حق به زیر سایبان عصمتت پرورده است

262. در دلت آداب زهد و عفّت ابقا ساخته

263. در دل شب ها سرشگ دیدۀ معصوم تو

264. از زلل پاک انبيا را وز خطايا ساخته

265. عدل از تعدیل اخلاقست وین نسبت تو را

266. بر خط وسطای حکمت حکم اجرا ساخته

267. دین تو از عدل میزان حق و باطل شده

268. شرع تو قانون خود کیش نصارا ساخته

269. جز از آثار عدالت نیست این کز اعتقاد

270. متفّق در کار دین شرع تو دل ها ساخته

271. از عدالت کرده در عیش صديقان اهتمام

272. حظّ خود ایثار بر اصحاب و ابنا ساخته

273. نعمت کونین را پیشت ملایک کرده عرض

274. با همه زهدت بلابدّی ز دنیا ساخته

275. جوع و سیری را به نوبت کرده زهدت اختیار

276. گرچه حق پر از ذهب صحرای بطحا ساخته

277. کار عالم را کفایت کرده از یک ماجرا

278. ورد خود در هر دعا «رزقاً كفافا »ساخته

279. کرده در نان جوی امساک بهر قوت خویش

280. گنج ها را صرف در ایثار و اعطا ساخته

281. با لزوم زهد آورده به جا حق جهاد

282. بی درم کار غزايا و سرایا ساخته

283. لؤلؤ منثور پاشیده ز رویت در وضو

284. نور بیضا هیئت تابان ز سیما ساخته

285. اتصال «لی مَعَ الله» کرده حاصل در نماز

286. «ما سَوَى الله» را ز استغراق افنا ساخته

287. از حضور قلب مستغرق به نور حق شده

288. وز خضوع جسم سرّ دل هویدا ساخته

289. از میان برداشته لطف حق استار حجاب

290. نعمت دنیا و عقبا را مهیّا ساخته

291. شکر عشقت داده بر معراج «عندالله» عروج

292. ز استقامت جای در صحو از سکارا ساخته

293. ظاهراً بنموده اعضا در رکوع و در سجود

294. باطناً غایب مصلّی از مصلّا ساخته

295. در نماز از بهر خرسندیّ امّت کرده سهو

296. لیک سهوت غایب از ادنا به اعلا ساخته

297. جلوۀ حق دیده در آیات قرآنی دلت

298. از تجلّی قرائت روشن اعضا ساخته

299. دیده از ترتیل و تدبیر زبان و دل اثر

300. مو به مویت را خشوع قلب قرّا ساخته

301. آیۀ «نُونْ وَالْقَلَم» را دیده از انوار خویش

302. سرّ باطن را به لفظ ظاهر املا ساخته

303. گرچه رو در کعبۀ گل گشته ساجد ظاهراً

304. عرش دل را قبلۀ سرّا و ضرّا ساخته

305. از حریم حرمتش جان را نموده محترم

306. وز صفای صفوّتش دل را مصفّا ساخته

307. در طريق عمره از لبیک خونین کرده غسل

308. گاه احرام از دو عالم دل معرّا ساخته

309. کرده قربانگاه اوصاف مبینت از منا

310. سیرگاه اوج علوی از معلّا ساخته

311. پرّ و بال راه بیچون کرده جوع و صوم را

312. جسم را با روح هم پرواز بالا ساخته

313. صمت و سهر و جوع را بنهاده بر تقوی بنا

314. عشق و شوق قرب را از صوم مبنا ساخته

315. صوم بیداری فزوده از گرانی کرده کم

316. صوم برده جسم سفلی روح والا ساخته

317. داده عزّت مستحقان را به ارسال زکات

318. وز ذمایم مال داران را معرّا ساخته

319. خمس و انواع عبادات و زكات فضل خویش

320. بر جهان احکام و امر و نهی آنها ساخته

321. از رسالت بر رسولان کرده اعطای درود

322. وز ولایت بر موالی نشر آلا ساخته

323. کعبه ای از چار اصل این فضایل کرده راست

324. سقف آن از چار رکن شرع برپا ساخته

325. کرده اول ركن را از صدق صدّیقی بنا

326. پس ز رکن عدل فاروقش توانا ساخته

327. حلم «ذوالنّورین» داده رکن سیّم را نظام

328. وز شجاعت مرتضی بنیادش اعلا ساخته

329. راه آن از پرتو این چار کوکب کرده حام؟

330. باب آن از دوستیّ آل زهرا ساخته

331. بخ بخ ای دین محمّد کز کمال رفعتت

332. استوار اجماع ابرار و اجلّا ساخته

333. خه خه ای اعزاز اهل البيت خير المرسلين

334. کز خطا در حسّ د ایزدتان مبرّا ساخته

335. «یا شفیع المذنبین» در ظلّ احسانم درآر

336. شرمسارم پیش حق زلّ و خطایا ساخته

337. طبع عطشان نظیری را صلت بر نعت تست

338. خود زبان کوتاه از عرض تمنّا ساخته

339. اقتدار توبه و اشگ سحرگاهیش ده

340. تا کند در جنب «هُم مُسْتَغْفرينْ» جا ساخته


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای لال زوصف تو زبانها
* کوته زثنای تو بیانها
شعر کامل
فیض کاشانی
* خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
* این همه نقش می‌زنم از جهت رضای تو
شعر کامل
حافظ
* به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
* ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
شعر کامل
سعدی