نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 35 : این قصیده در راه مکّۀ معظّمه بعد از غارت سارقان مذیل به مدح نواب محمّد عزیز اعظم خان منظوم شده

1. کس به مشهد پروانه ام نماید راه

2. که خون بمسل من نیست زیب این درگاه

3. به دست و خنجر او صدهزار اسماعیل

4. به خون خویش نویسند: عبده و فداه

5. به هر قدم که روم پیش دورتر افتم

6. که وحشی است غزال و کمند من کوتاه

7. هنوز ناشد گامی به سوی او نزدیک

8. هزار مرحله در خون دل شدم به شناه

9. به گردِ وادی این ره نمی توان گشتن

10. ز وهم عقدۀ او شیر می شود روباه

11. یکی ز قافله پس مانده از دلیل ضعیف

12. یکی به بادیه گم گشته از قیاس تباه

13. ز کشته گشته بیابان پر و نشسته درو

14. به شکل ماتمیان کعبه در لباس سیاه

15. صفا ز محنت این تیه غصّه می آرم

16. چو آهن از دم مصقل چو نقره از دل کاه

17. به حسن غارت خود ناز بیشتر دارم

18. ز چشم شوخ که ره می زند به حسن نگاه

19. امیدوار به عجز خودم که آسان تر

20. ز پا فتادۀ این ره رسد به منزلگاه

21. مبر امید که گامی به پای توفیقست

22. اگر به مرحله یک فرسخست اگر پنجاه

23. رسیدگان حقیقت نشسته در سیراند

24. در آن مقام که سالک همی رسد گه گاه

25. ز بس که تارک مغرور خاک ره شده است

26. زبان عذر بروید زمین به شکل گیاه

27. بنه کلاه و کمر گر سر سفر داری

28. که راه سخت مخوفست و روز بس کوتاه

29. هزار بار خرد گفت هان به حرمت رو

30. که نیست جای قدم در ره از نشان جباه

31. تو خیره توسن جهل و غرور می تازی

32. به حضرتی که به سر می رود سپهر دوتاه

33. متاع بتکده داری به سوی کعبه مبر

34. سر معامله داری ز حج قبول مخواه

35. من از فریب طمع در جواب می گفتم

36. که سعی و طوف حرم را زیان ندارد جاه

37. نگشتم از روش خویش تا برآوردم

38. به جای نعرۀ لبّیک بانگ واویلاه

39. من از کمینگه دولت مراد می جستم

40. نشانۀ تفکم کرد بخت دولتخواه

41. ز حسن تربیت فطرتم چه سود که هست

42. به هر ترقّی او آفتی مرا در راه

43. حیات نقد عزیزی دهد به باد فنا

44. به هر قدم که کشد يوسفي نفس از چاه

45. فلک غنیمت عمرم برون برد همه شب

46. بدان کمند که در روزنم بتابد ماه

47. قضا به وقت خوشم کرد آن ستم که نکرد

48. خزان به سایۀ بید و صبا به برگ گیاه

49. کجاست جذبۀ حبل المتین توفیقی؟

50. که تار طاقتم از بار چرخ شد یکتاه

51. به سير مروه و طوف مدينه مشتاقم

52. کجاست جاذبه ای؟ یا رسول واشوقاه

53. دلم ز هند و سموم نگر گداخته شد

54. در آرزوی نشابورم و شمال هراه

55. گرم به مخلب طایر توان برون آورد

56. ز چنگ هند جگرخواره یا نبی الله

57. بشو چو دیدۀ اعرابیم به شیر سفید

58. که همچو مردمک هندویم به خاک سیاه

59. تویی که در شب اسری گذشتی از کونین

60. چنان که بگذرد از مردمان دیده نگاه

61. براق برق عنان توبی چرا طی کرد

62. رهی که داشت مه سنبله میاه و گیاه

63. به دلو ماه عطارد گلاب می افشاند

64. حمل به نغمۀ ناهید می نمودش راه

65. اسد به خنجر مرّیخ شد عنان گیرش

66. که آفتاب به پایش فکنده بود کلاه

67. ز بیم حدّت مرّیخ مشتری آورد

68. به منزل زحلش آن غلام بی اکراه

69. گذشت از ملکوت و ملک تکاور تو

70. که گشت دست دو کون از رکاب او کوتاه

71. عنان به پایۀ کرسیش بستی و رفتی

72. چنان که این قدمت زان قدم نشد آگاه

73. نشان پای تو بر رهگذار دیده بیافت

74. که تاج فرق خودش ساخت عرش والا گاه

75. حدیث دل ز دل و وصل جان ز جان برخاست

76. که بود رؤیت و گفتار بی عیون و شفاه

77. گشاده شد در جنّت به روی بی برگان

78. به نزد حق چو گشودی لب شفاعتخواه

79. سر تفاخر کرسی ز دوش عرش گذشت

80. کف قدوم توسودند بر جبین و جباه

81. به هم ز شوق سرودند کاین همان شخص است

82. که نور او به جهان داده این جلالت و جاه

83. ملک به سجدۀ گل سر فرو نمی آورد

84. سپهر صورت فضلش نگاشت بر درگاه

85. بدن ز رشحۀ رحمت به هم نمی آمیخت

86. جهان نوید وفاقش فکنده در افواه

87. به صدق دعوت حق او شهادت آورده

88. ز بعد اَشْهَدُ اَنْ لا اِلاهَ اِلّا الله

89. ز بس بلند بود همّتش گهِ بخشش

90. گنه برند برش عاصیان به عذر گناه

91. سبک عتاب شفيعا! گران خطا بخشا!

92. که هست مهر تو طاعت فزای و عصیان کاه

93. تو را که قدرت قرب این بود نجاتی ده

94. مرا که ظلمت شب میفزایم از دمِ آه

95. به قدر خود که مرا همّت بلندی ده

96. که سر فرود نیارم به صدر و منصب شاه

97. ز هند سفله به جز سفلگی نمی زاید

98. کراهتست همه حاصل طبیعت و آه!

99. بضاعت ره دین داده ام به غارت کفر

100. ز من مربیّ دین را که می کند آگاه

101. ستون شرع محمّد عزيز اعظم خان

102. پناه دین نبی پاس دار قول الاه

103. نمود بدرقۀ همّتش مدد ورنه

104. هزار گونه خطر بود شرع را در راه

105. در آن دیار که خورشید فضل او تابد

106. به ذرّه درزند آتش فروغ سایۀ جاه

107. سپهر و هرچه خدا آفرید سایۀ تست

108. شبیه نیست تو را لا الاه الا الله

109. به خوف گاه نبوّت حمایت تو رسید

110. وگرنه یوسفش افتاده بود اندر چاه

111. ز طبع و رای تو خورشید آسمان دارد

112. همان حجاب که اشباه دارد از اشباه

113. به شیر بیشۀ گردون دلیر حمله کند

114. گر آهویی خورد از وادی تو آب وگیاه

115. متاع دهر نمی ارزد التفات تو را

116. به سلطنت فكنی سایه از سر اکراه

117. اگر به هم نکشد همّت تو چین جبین

118. ز نه فلک به سرش بر نهد زمانه کلاه

119. وگر تو نقد شب و روز را به خرج دهی

120. زمانه کیسه کند خالی از سفید و سیاه

121. به رای از ملکان ملک آن چنان گیری

122. که باد از نفس کهربا رباید کاه

123. ندیده هیبت تو در نبرد روی غنیم

124. ندیده دولت تو در مصاف پشت سپاه

125. چو آتشی که به خود در تن چنار افتد

126. کند عدوی تو را قطع نسل قوّت باہ

127. به عهد دولتت آن را که دل غمین گردد

128. چو ریسمان سیاست به حلق پیچد آه

129. ز همّت تو چه گویم امل دراز شود

130. به سایه ها تو چو آیم سخن شود کوتاه

131. بهار طبع اميرا که در حديقۀ ملک

132. نگشته سرو تو از بار «من خلق» دوتاه

133. سپهر منزلتا بر درت نظیری را

134. نماز شام مصیبت دمید صبح پگاه

135. مخند گر شب ما تم نشاط عید کند

136. که دیده است به سلخ حیات غرّۀ ماه

137. به درگهت ز بد و نیک داد ازان دارد

138. که دیده مسند پاداش و بند پادافراه

139. سخن که خستۀ افتاده می کند بپذیر

140. که لخت دل به رخ بسترست و گل درگاه

141. رخيست غرقه به خونم نثار درگهِ تو

142. سزای سکّه برآورده ام زری از کاه

143. امید هست که بر درگه کریم کنند

144. قبول هدیۀ ناچیز و تحفۀ مزجاه

145. به گوشۀ نظر التفات محتاجم

146. به زارییی که توان کشتنم به نیم نگاه

147. ز بی بضاعتی خود چنان هراسانم

148. که بهر توشۀ ره بازگردم از درگاه

149. به سیل مرحمت از خاک ذلّتم بردار

150. که همچو ماهی عطشان فتاده ام در راه

151. همیشه تا نشود کشته شمع مهر از باد

152. مدام تا نشود تیره روی روز از آه

153. شکوه روی تو آرایش کلاه تو باد

154. چو نور ماه که بر آسمان زند خرگاه

155. چراغ عمر تو پر نور تا صباح نشور

156. که روشنست به نور تو شرع را بنگاه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
* گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
شعر کامل
حافظ
* او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
* دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
شعر کامل
سعدی
* نیل برکش چشم بد را و سوی روحانیان
* پای کوبان دسته گل بر برین نیلی حصار
شعر کامل
عطار