نظیری نیشابوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 39

1. زنند باغ و بهارم صلای ویرانی

2. گلم ز شاخ فرو ریزد از پریشانی

3. نه رنگ و بوی به جا مانده نی برو برگم

4. چو نخل بادیه افتاده ام به عریانی

5. سموم وادی غم دیده پای تا فرقم

6. ز هم بریزم اگر ناگهم بجنبانی

7. جدا ازان شکن طرّه ام سرانگشتت

8. گزند خوردۀ دندان صد پشیمانی

9. خجل ز مردن خویشم گمان نبود الحق

10. که بی رخ تو چنین جان دهم به آسانی

11. همه شکست دلم همچو کار زندان بان

12. تمام شکوه حالم چو شغل زندانی

13. کمان خسته دلی بی تهوّرست ارنه

14. به تیر آه کند لخت سینه پیکانی

15. اگر دلی به کف آری زیان نخواهی کرد

16. به این قدر که عنان زين روش بگردانی

17. شکست ما چه مصافست ما ضعیفانیم

18. که مور در صف ما می کند سلیمانی

19. اگر مطالعۀ چهره ام کنی نظری

20. قصورهای ضمیرم همه فروخوانی

21. ز کعبه آیم و بت های آزری در جیب

22. هزار بتکده را در خورم به رهبانی

23. گریزگاه جنونست ورنه هر روزم

24. هزار کفر برون آرد از مسلمانی

25. نگاهدار حجابست ورنه از نگهی

26. وصال تا ابد اندازدم به حیرانی

27. امید نیست درین قحط مردمی که کسی

28. ز گرگ یوسف ما را خرد به ارزانی

29. هوای دوست پر و بال می دهد ورنه

30. به رستخیز نمی جنبم از گران جانی

31. ز حلق کُشته ام آلوده تر به خون چشمیست

32. به درگه تو فرستاده اند قربانی

33. منش ز بادیه آورده ام به شهر که گفت؟

34. که عشق همره مجنون نشد بیابانی

35. ز منکران محبّت به خود پناهم ده

36. که نوح زورق ازین ورطه کرد طوفانی

37. ز گلبنی قفسم را اگر بیاویزی

38. کنند بر سر من بلبلان گل افشانی

39. ز هم شناخته ام چاک جیب و دامان را

40. گذشت آن که گریبان کند گریبانی

41. ز شوق آن که زمین بوس خدمت تو کنم

42. ز فرق تا قدمم همچو سایه پیشانی

43. حذر کن ای غم ایّام رهزنی تا کی؟

44. به خدمت که روانم مگر نمی دانی؟

45. روم که حلقۀ فتراک دلبری بوسم

46. که دل چو گوی رباید به زلف چوگانی

47. کجایی ای غم هجر تو مونس جانم

48. خیال وصل تو از شاهدان پنهانی

49. عزیمت در عبدالرحیم خان دارم

50. فلک نگردد اگر زین رهم بگردانی

51. هوای ابر کفش نیست در سرت که کنی

52. کلاه پادشهی را کلاه بارانی

53. قبای شاهی ازان دیر می کند در بر

54. که چست یافته تشريف خان خانانی

55. به همّت تو فنا در فناست ره نبرد

56. که در بقای تو افزود هرچه شد فانی

57. ملال بحر و بر از خاطرم گھی برود

58. که جام و شیشه بچینیّ و گل برافشانی

59. ز تلخ و شور چَهِ زمزمم بشویی لب

60. به چاه غبغب ساقیّ و راح ریحانی

61. به دوستکامی رنگین لطیفه ای گویی

62. به دلربایی شیرین بدیهه ایی خوانی

63. زلال لطف زنی آنقدر به جوش دلم

64. که برنهم سر افسانه های طولانی

65. کنم نشاط به پیمانۀ میان دوری

66. خورم شراب به اندازۀ پشیمانی

67. میی دهی که به طوفان شیشه غرق شود

68. گر از حباب نسازد کلاه بارانی

69. میی که بر سر تاج قباد رشگ کند

70. به دانۀ عنبش گوهر بدخشانی

71. به دیده لاي خمش توتیای پرورده

72. گل سبوی وی از سرمۀ صفاهانی

73. میی که دیو ازو قطره ای اگر بخورد

74. پری ز شیشه برون آرد از پری خانی

75. میی که یابد اگر جم ز جنس او جامی

76. به رونما دهدش خاتم سلمانی

77. نه آن میی که خورد گر فرشته دیو شود

78. میی کزو ملکی کرده نفس شیطانی

79. نه آن میی که دل عاجزان کباب کند

80. میی که مرغ بهشتش کنند بریانی

81. عفی لله از سخن هزل و لابه های مزاح

82. هزار توبه ازین هرزهای لامانی

83. هزار حوری و قدسی مدام می نوشند

84. به پرده های ضمیرم شراب روحانی

85. کجا شوم من از ام الخبائث آبستن

86. که حاملم همه از بکرهای وحدانی

87. رخم ز قبلۀ ایمان به مرگ تافته باد

88. اگر ز کعبه به حد می کنم هجارانی

89. به جام جم نکند میل هرکه نوشیده

90. شراب معرفت بزم خان خانانی

91. نگاه کن که به سویش چگونه می بینند

92. به صد امید شهنشاهی و جهانبانی

93. به قصد دشمن او تیغ کوه را هر سال

94. زمین دوباره کند صیقلی و سوهانی

95. هنوز کوه نجنبيده چرخ ساخته کار

96. به تیغ برق نهادش ز فرط برّانی

97. ازین سبب شده اکنون بر جبان و شجاع

98. سپهر شهره به جلدی زمین به کسلانی

99. هم از حراست عدل ویست اگر برخی

100. مصون ز فتنۀ دهرند انسی و جانی

101. فلک که ثبت مه و مهر در بغل دارد

102. به مهر او نرسانیده خطّ ترخانی

103. طفیلیان سر خوانش میزبان گردند

104. ز خلق و مکرمتش در سرای مهمانی

105. زهی ز صبح کریمان گشاده ابروتر

106. ندیده چهرۀ خشم تو چین پیشانی

107. گرفته ساغر دولت به دست می بینم

108. ز آسمان نهم بر گذشته میزانی

109. به صد تلاش ابد می کشد ز دنبالت

110. نمی شود که جمال از ازل بگردانی

111. مگر که گه گه یک پایه زیرتر آیی

112. که عرش زیر سریرت نهاده پیشانی

113. به دست مهر و عتابت زمانه داده زمام

114. که کرده گاه عصاییّ و گاه ثعبانی

115. ز صبحدم فلک کینه جو ستاده به پا

116. به این خیال که تو در کجاش بنشانی

117. به عرش نالد ز اندیشۀ کمندت شخص

118. معلّقش به زمین آورد ز بی جانی

119. ز شوق پایۀ تو قطره در رود به رحم

120. رسد ز طبع جمادی به نفس انسانی

121. ز بس که سیر و تردد کند بدل سازد

122. به فطرت ملکوتی مزاج حیوانی

123. چه سعی ها که نماید ولی به تو نرسد

124. که چون مقام تو بیند ز خود شود فانی

125. تو خود نظير خودي لا اِلهَ اِلّا الله

126. همان یکی است که خود اوّ لست و خود ثانی

127. کس از مکارم اخلاق نامه ای ننوشت

128. که نام نیک تو بروی نکرد عنوانی

129. چو نیک بینم ازان سدّه حلقه در گوشست

130. کجا که بخت برآرد سر از پریشانی

131. کس از تو هیچ نخواهد تو در دل مردم

132. به دست خویش نهال امید بنشانی

133. هزار دفتر حاجت زبر توانی خواند

134. به حرف معذرتی چون رسی فرومانی

135. بروز جودت اگر قطرگی کند دريا

136. گه کفایت تو قطره کرده عمّانی

137. از کلبه ای که نفاق تو خاست می آید

138. چو ماه منخسفش روزهای ظلمانی

139. به کشوری که وفاقت رسید می گذرد

140. شبش چو آینۀ بی لباس نورانی

141. چو باده از پی صافیّ سینه ها جویی

142. ز شوق نشئه در آغوش خم بیالانی

143. به پاسبانی درگاه تو چه زود رسید

144. پریر بود که کیوان گذاشت کیوانی

145. سپهر کار رباینده است امّید است

146. که از نتیجۀ خدمت رسد به دربانی!

147. نسیم پیرهنی می کنم هوس گرچه

148. عذار يوسف ما به بود به عریانی

149. درین قصیده به گستاخی ارچه عرفی گفت

150. به داغ رشگ پس از مرگ سوخت خاقانی

151. کنون به گور چنان او ز رشگ من سوزد

152. که در تنور تو آن گوسفند بریانی

153. دگر که گفت مبادا ز راوی شعرم

154. درین قصیده به روز کمال بنشانی

155. تو را که فضل به حدّی بود که در بزمت

156. طیور وقت ترنّم کنند سحبانی

157. کمال جهل و بلاهت بود که طعنه زند

158. به نقص مایۀ کج فهمی و غلط خوانی

159. دگر نبود ز شرط ادب درآوردن

160. به سلک مدح تو مدح حکیم گیلانی

161. چو نقش زشت به دیوار عذر می گوید

162. ازين تعرّض من با وجود بی جانی

163. کجاست گیوۀ گیویّ و تاج افریدون

164. کجاست کاسه شیبول؟ و راح ريحانی

165. گر او به فضل فلاطونست برکشیدۀ تست

166. بود به قرب کیان اعتبار یونانی

167. اگرچه سایه به رفعت زمین فرو گیرد

168. ولی نهد به پی آفتاب پیشانی

169. وگرچه ابر درافشان شود کسی نکند

170. کلاه پادشهی را کلاه بارانی

171. گرفتم آن که ز فضل و هنر مجسّم بود

172. کجا به رتبت روحانیست جسمانی؟

173. اگرچه کشور چین پر ز نقش مانی بود

174. خراب گشت نه صورت به جاست نی مانی

175. به طرز وی دو سه بیت دگر ادا سازم

176. که بهر دعوى او قاطعست برهانی

177. زهی به رای روان بخش شمع لاهوتی

178. به علم در دل هر قطره کرد عمّانی

179. به چشم عقل هیولای جوهر اول

180. به ذوق روح تمنّای نشئۀ ثانی

181. ز صبح اول عالم به نور فطرت تو

182. دبير لوح قضا می کند قلمرانی

183. به باغ کون همه روز و شب روان باشد

184. زلال فیض تو از چار جوی ارکانی

185. گهر ز صلب فلک زان به بطن خاک آید

186. که نیز زادۀ اویند بحری و کانی

187. کراست زهره که گوید فلان ببخش و مبخش

188. ز تست هرچه به هر شخص داری ارزانی

189. جهان برات به مهر مسلّمی می داد

190. بگفتم این چه کم انصافیست و نادانی

191. تو طبل همچو گدا در ته گلیم زنی

192. وگرنه بر لب بامست کوس سلطانی

193. تو را که قاف به قاف فلک گرفته کرم

194. همین به خوان مه و خورشید می کند نانی

195. به این نوال و کرم با وجود می یابد

196. یکی ازان دو به هر چند روز نقصانی

197. گھی تبه شود این از هبوط تیره دلی

198. گھی سیه شود آن ز احتراق رخشانی

199. چو آن فروبری این را برآوری از جیب

200. چو این برآوری آن را چراغ می رانی

201. تو را هم این لب نان زلّۀ عنایت اوست

202. نمی شود که به گل آفتاب پوشانی

203. تو راست در دم هر صبح بذل یک مهری

204. و راست در دم هر بذل مهر صدگانی

205. چو دید صدق حدیثم به لفظ گیلی گفت

206. به آفتاب سخن دارد این خراسانی

207. ز صدق من به فراز درخت بنشستم

208. ز کذب او به سر شاخ گاو پالانی

209. جهان ستان ملکا! شه نشان خداوندا

210. به مدحت تو خجل طوطی از زبان دانی

211. سرود هجر نظیری شنو که دلسوزست

212. حکایت قفس از قمری گلستانی

213. بجو چراغ و کمر باز کن که قصّۀ من

214. دراز و تیره ترست از شب زمستانی

215. تویی که گشتم و بر تو نیافتم بدلی

216. منم که رفتم و بر من نداشتی ثانی

217. هزار رنگ گهر ریختم کسی نشناخت

218. که جنس من یمنی بود یا بدخشانی

219. تو در برابر چشمم به صورتی هر دم

220. من و سرود غم و گریه های پنهانی

221. ز بس گره شده در دل اگر سخن طلبی

222. بریزم از مژه یاقوت های رمانی

223. چو فتح نامۀ تو جمله شادیم ز چه رو

224. مرا چو مرتبۀ دوستان نمی خوانی

225. به ناتوانی بستر ز بال مرغ کنم

226. اگر ز گوشۀ بام خودت نپرّانی

227. امید بار درت بسته عقل می گوید

228. که خوش چه کام دل خود به هرزه می رانی

229. عتاب و ناز به بیزاریت فروخته اند

230. به رغبت ار بخرندت به خویش تاوانی

231. اگر به کعبه ز دیرت کرشمهای نبرد

232. زیان کنی بت و زنّار در مسلمانی

233. وگر به میکده در کار عشوه ای نکند

234. خمار بخشدت این نشئه های انسانی

235. سفر معطّل وقتست صبر کن چندان

236. که جذبه ای رسد از جذبه های رحمانی

237. ببین که در برش از مهر می کشد خورشید

238. ازان که ذرّه نکردست بال افشانی

239. کنون به نزد تو این ماجرا فرستادم

240. که از توهّم عقلم به لطف برهانی

241. چگونه اند وفا و کرم امیدم هست

242. به یک دو حرف سر خامه ای بجنبانی

243. بهای وقت در آن کوی چیست؟ می خواهم

244. نمونه ای بخری قیمتی بفهمانی

245. به لطف بخششم از رنج روزگار بخر

246. که آنچه جود تو باشد به آنم ارزانی

247. سخن چو می رود از حد برون چرا نرود؟

248. به صرف کار دعاگویی و ثناخوانی

249. کلید عیش به دست تو باد تا باشد

250. سحر به غنچه گشایی صبا به رضوانی

251. ظفر به نام تو دایم هزاردستان باد

252. به یاد خصم تو پروانۀ شبستانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مشکل است از مردم آزاده دل برداشتن
* از صنوبر کی به افشاندن فتد دل بر زمین؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* توانگرا دل درویش خود به دست آور
* که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
شعر کامل
حافظ
* از دورویان در جهان آثار یکرنگی نماند
* کاش زین گلزار این گلهای رعنا کم شود
شعر کامل
صائب تبریزی