اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 100

1. صورت او را ز معنی آشنایی با دلست

2. ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست

3. صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی

4. بت پرست ار معنی بت بازیابد واصلست

5. هر که او را دیده‌ای باشد، شناسد صورتی

6. کار صورت سهل باشد، ره به معنی مشکلست

7. ما نظر با روی او از راه معنی کرده‌ایم

8. آنکه ما را بستهٔ صورت شناسد غافلست

9. چون دلی داری، به دلداری فرو بندش روان

10. ور نداری، رو، که ما را این حکایت با دلست

11. گر فقیه از عشق منعت می‌کند،مشنو،که او

12. سالها تحصیل کرد و هم چنان بی‌حاصلست

13. طالبان عشق را دیوانه می‌گویند خلق

14. و آنکه در وی نیست عشقی، من نگویم: عاقلست

15. ترک عشق و باده خوردن چون توان کرد؟ ای سبک

16. تا گرانی چند گویندم که: مردی فاضلست

17. اوحدی، اقبال می‌جویی، رخش را قبله ساز

18. هر که او مقبول این درگاه گردد مقبلست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
* که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
شعر کامل
حافظ
* جای آن است که خون موج زند در دل لعل
* زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش
شعر کامل
حافظ
* تا غوطه در عرق نزند جبهه کریم
* گرد خجالت از رخ سایل نمی رود
شعر کامل
صائب تبریزی