اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 204

1. هر کس که در محبت او دم برآورد

2. پای دل از کمند بلاکم برآورد

3. خون جگر به حلق رسیدست وز هره نه

4. دل را، که پیش عارض او دم برآورد

5. دل در جهان به حلقه ربایی علم شود

6. گر سر در آن دو زلف چو پرچم بر آورد

7. گر دود زلف از آتش رویش جدا شود

8. آتش ز خلق و دود ز عالم بر آورد

9. جان و دل مرا، که به هم انس یافتند

10. هجرت، بسی نماند، که از هم برآورد

11. بعد از وفات بر سر خاکم چو بگذرد

12. خاک لحد ز گریهٔ من غم برآورد

13. روزی که زد ز نقطهٔ خالش دم اوحدی

14. گفتم که: سر به دایرهٔ نم بر آورد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به یزدان هر آنکس که شد ناسپاس
* به دلش اندر آید ز هر سو هراس
شعر کامل
فردوسی
* آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
* آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
شعر کامل
حافظ
* شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت
* خنده، بیچاره ندانست که جائی دارد
شعر کامل
پروین اعتصامی