اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 218

1. تویی که از لب لعلت گلاب می‌ریزد

2. ز زلف پرشکنت مشک ناب می‌ریزد

3. متاب زلف خود، ای آفتاب رخ، دیگر

4. که فتنه زآن سر زلف به تاب می‌ریزد

5. به هر سخن، که لب همچو شکر تو کند

6. مرا دگر نمکی بر کباب می‌ریزد

7. به یاد روی تو هر بامداد دیدهٔ من

8. ستاره در قدم آفتاب می‌ریزد

9. مرا بر آتش هجرت جگر چنین خسته

10. تو چشم خیرهٔ من بین که: آب می‌ریزد

11. ز خوی تند خود، ای ترک،بر حذر میباش

12. که این غبار ستم بر خراب می‌ریزد

13. تو سیم خواسته‌ای ز اوحدی و دیدهٔ او

14. ز مفلسی همه در در جواب می‌ریزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* لاف تقرب مزن به حضرت جانان
* زان که خموشند بندگان مقرب
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گفت دیوانه مشو دیده ز مهتاب بدوز
* وقت آن نیست‌که مهتاب به‌گز پیمایی
شعر کامل
قاآنی
* پسته و فندق ز مهر و کین تو آگه شدند
* این فم از مدحت گشاد و آن ز بیمت بست فم
شعر کامل
مسعود سعد سلمان