اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 275

1. عمری که نه با تست کسش عمر نخواند

2. آنرا که تو در دام کشی کس نرهاند

3. گر بر تن مجنون تو صد سلسله باشد

4. چون رخ بنمایی همه در هم گسلاند

5. زین دل مطلب صبر، که از روی تو دوری

6. مشکل بتوان کردن و او خود نتواند

7. از طالع خود بر سرگنجی بنشینم

8. روزی اگرم با تو به کنجی بنشاند

9. دادم دل خود را بدو چشم تو ولیکن

10. کس نیست که از چشم تو دادم بستاند

11. از گردش ایام توقع نه چنین بود

12. کم زهر فراق تو چنین زود چشاند

13. دل بود که از واقعهٔ‌من خبری داشت

14. و آن به که خود این واقعه دل نیز نداند

15. از غم نتوانم که نویسم سخن خود

16. ور نیز نویسم سخن خود، که رساند؟

17. پندار که: صد نامه و قاصد بفرستم

18. در شهر شما قصهٔ درویش که خواند؟

19. دل در لب شیرین تو بست اوحدی، ای جان

20. مگذار که ایام به تلخی گذراند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو فرد آینه با کاینات یکرو باش
* که شد سیاه رخ کاغذ از دورویی ها
شعر کامل
صائب تبریزی
* شب مردان خدا روز جهان افروزست
* روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
شعر کامل
سعدی
* غصه ام خیزد، کای دل، سخن صبر کنی
* وه چرا گویی از آن چیز که نتوانی کرد؟
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی