اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 300

1. هر نفسی عشق او بی‌دل و دینم کند

2. آتش سودای او خاک زمینم کند

3. نور بپاشد ز روی، باز بپوشد به موی

4. بیدل از آن می‌شوم، عاشق ازینم کند

5. تا بگشایم به دم، بند طلسم قدم

6. نام بزرگین خود نقش نگینم کند

7. گر بگزیند مرا از پی کشتن بود

8. زان نشود شادمان دل که گزینم کند

9. گر بگشایم ز لب مهر خموشی دمی

10. روی چو مهرش سبک میل به کینم کند

11. رخ چو به کار آورم، طاق دو ابروی او

12. با غم و با درد خود جفت و قرینم کند

13. هر غم و رنجی که هست بر دل من مینهد

14. این همه دانی که چه؟ تا همه بینم کند

15. هم شب اول که دل طرهٔ او دید ، گفت:

16. زلف کمند افگنش قصد کمینم کند

17. چون به کمان غمش دست کشیدن برم

18. آخر کار، اوحدی، در پی اینم کند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* با نسخۀ طبیب چه کار آن مریض را
* کز خون دیده شربت و از غم غذا کند
شعر کامل
جامی
* بس که در جان فگار و چشم بیدارم تویی
* هر که پیدا می شود از دور پندارم تویی
شعر کامل
جامی
* چو سوفارش آمد بپهنای گوش
* ز شاخ گوزنان برآمد خروش
شعر کامل
فردوسی