اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 313

1. جماعتی که مرا توبه کار می‌خوانند

2. ز عشق توبه بکردم، بگوی: تا دانند

3. به بند عشق چو شد پای تا سرم بسته

4. به پند عقلم ازین کار منع نتوانند

5. ولایتیست دل و عشق آن صنم سلطان

6. در آن ولایت باقی گدای سلطانند

7. مکونات جهان را تو قطرها پندار

8. که آب خویش به دریای عشق می‌رانند

9. مجاهدان طلب را چو کاروان سلوک

10. به کوی عشق درآید، شتر بخوابانند

11. اگر نه سلسله جنبانشان بود شوقی

12. ستارگان سپهر از روش فرو مانند

13. خبر ز عشق ندارد وجود مدعیان

14. همیشه در پی انکار اوحدی زانند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شعرها پیشت چنان باشد که از شهر حجاز
* با یکی خرما کسی هجرت کند سوی هجر
شعر کامل
سنایی
* جامه نیلی گشت و از سیلی رخم نیلوفری
* عاقبت این بود رنگم زین خم خاکستری
شعر کامل
وحشی بافقی
* به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت
* نه کسی نعوذبالله که در او صفا نباشد
شعر کامل
سعدی