اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 325

1. تا کی از هجر تو بی‌خواب و خورم باید بود؟

2. به تو مشغول وز خود بی‌خبرم باید بود؟

3. چاره کردم که مگر درد تو بهتر گردد

4. چو بتر شد، به ازین چاره گرم باید بود

5. در میان بندم ازان زلف سیه زناری

6. اگر از دایره دین بدرم باید بود

7. دوستی کم نکنم، با تو پسر، ور به مثل

8. دشمن مادر و خصم پدرم باید بود

9. نگذارم که به خورشید کنندت مانند

10. ور به جان منکر شمس و قمرم باید بود

11. نه به مهری که بریدی تو، ز دستت بدهم

12. که گرم سر ببری سر به سرم باید بود

13. من که جز قصهٔ عشق تو ندانم سمری

14. اوحدی وار به عالم سمرم باید بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ژاله و صبح بهم یافته کافور و گلاب
* زاین و آن داروی هر درد سر آمیخته‌اند
شعر کامل
خاقانی
* به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه
* جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش
شعر کامل
حافظ
* عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
* نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
شعر کامل
شیخ بهایی