اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 355

1. کو دیده‌ای که بی‌تو به خون تر نمی‌شود؟

2. یا رخ که از فراق تو چون زر نمی‌شود؟

3. زان طره باد نیست که نگرفت بوی مشک

4. زان زلف خاک نیست که عنبر نمی‌شود

5. پیوسته با منی و مرا با تو هیچ وقت

6. وصلی به کام خویش میسر نمی‌شود

7. ذکر تو می‌کنیم و به پایان نمی‌رسد

8. وصف تو می‌کنیم و مکرر نمی‌شود

9. از خانقاه و مدرسه تحصیل چون کنیم؟

10. ما را که جز حدیث تو از بر نمی‌شود

11. زان سنگ آستانه به دانش فرو تریم

12. کز آستانهٔ تو فراتر نمی‌شود

13. از مال حیف نیست که اندر سر تو رفت

14. از جان اوحدیست، که در سر نمی‌شود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
* پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است
شعر کامل
حافظ
* طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
* غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم
شعر کامل
وحشی بافقی
* در چمن هر دم که چون عرعر خرامان می‌شدی
* خنده بر بالای سرو بوستان می‌آمدت
شعر کامل
خواجوی کرمانی