اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 384

1. هر دم برم به گریه پناه از فراق یار

2. آه! از جفای دشمن و آه از فراق یار!

3. نشگفت! اگر شکسته شوم در غمش، که هست

4. بارم چو کوه و روی چو کاه از فراق یار

5. تا آن دو هفته ماه ز من دور شد، شدست

6. روزم چو هفته، هفته چو ماه از فراق یار

7. چون جان به لب رسید و دل از غم خراب شد

8. تن نیز گو: ممان و بکاه از فراق یار

9. باری، به هیچ نوع خلاصم ز رنج نیست

10. گاه از فلک برنجم و گاه از فراق یار

11. چشمم چو صبح گشت سپید از جفای چرخ

12. صبحم چو شام گشت سیاه از فراق یار

13. هر لحظه آتشی به جگر می‌رسد مرا

14. خواه از وصال دشمن و خواه از فراق یار

15. تا کی نشیند آخر ازین گونه اوحدی؟

16. دل در خیال و چشم به راه از فراق یار

17. ای دل، تو روز وصل همین نوحه می‌کنی

18. معلوم شد که نیست گناه از فراق یار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
* تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
شعر کامل
حافظ
* چون گشودی به شکر خنده لب از بی مغزی
* از سر خود مشو ای پسته خندان غافل
شعر کامل
صائب تبریزی
* گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
* از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
شعر کامل
سعدی