اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 410

1. ما در به روی خلق فرو بسته‌ایم باز

2. در شاهد خیال تو پیوسته‌ایم باز

3. دل جوش می‌زند ز تمنای وصل تو

4. ما را مبین که ساکن و آهسته‌ایم باز

5. با هجر و درد و محنت و اندوه عشق تو

6. یک اتفاق کرده و نگسسته‌ایم باز

7. رنگ ریا و زنگ نفاق و نشان کبر

8. از خود به خون دیده فرو شسته‌ایم باز

9. ای سنگدل، که تیغ جفا بر کشیده‌ای

10. رو مرهمی بساز که دل خسته‌ایم باز

11. گفتی: به راستی دلت از ما شکسته شد

12. خود کی درست بود؟ که بشکسته‌ایم باز

13. ما را تویی ر هر دو جهان و بیاد تو

14. چون اوحدی ز هر دو جهان رسته‌ایم باز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به جانب سفر آن تُرک تندخو رفتست
* خبر دهید مرا کز کدام سو رفتست
شعر کامل
جامی
* ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
* که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
شعر کامل
حافظ
* نیست غیر از دست خالی پرده پوشی سرو را
* خار چندین جامه رنگین ز گل پوشیده است
شعر کامل
صائب تبریزی