اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 412

1. عنایتیست خدا را به حال ما امروز

2. که شد خجسته از آن چهره فال ما امروز

3. شبی چو سال ببینم و گرنه نتوان گفت

4. حکایت شب هجر چو سال ما امروز

5. فراقنامه که دی دل به خون دیده نوشت

6. سپرده‌ایم به باد شمال ما امروز

7. کجا خلاص شوند از وبال ما فردا؟

8. جماعتی که شکستند بال ما امروز

9. از آن لب و رخ حاضر جواب شرط آنست

10. که بوسه بیش نباشد سؤال ما امروز

11. ز سیم اشک و زر چهره وجه آن بنهیم

12. گر التفات نماید به حال ما امروز

13. خیال را بفرستد دگر به شب جایی

14. گرش وقوف دهند از خیال ما امروز

15. به زلف او دهم این نیم جان که من دارم

16. و گرنه دل ننهد بر وصال ما امروز

17. به خواب شب مگر آن روی را توان دیدن

18. که پیش دوست نباشد مجال ما امروز

19. چو باد صبح کنون قابلی نمی‌یابد

20. که بشنود سخنی از مقال ما امروز

21. صبا، برابر رخسار آن غزال بهشت

22. اداکن این غزل از حسب حال ما امروز

23. اگر کند طلب اوحدی ز لطف بگوی

24. که: بیش ازین نکنی احتمال ما امروز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خوردن گندم برون انداخت آدم را ز خلد
* تا بدانی پیش حق یک جو اطاعت سهل نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* نکهتِ عنبرِ سارا همه عالم بگرفت
* تاصبا شانه زد آن طرّۀ عنبرسا را
شعر کامل
جامی
* به حال دل خستگان در نگر
* که روزی دلی خسته باشی مگر
شعر کامل
سعدی