اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 413

1. گر تو گل چهره در آیی به چمن مست امروز

2. ما بدانیم که در باغ گلی هست امروز

3. گفته‌ای: بر سر آنم که بگیرم دستت

4. نقد را باش، که من می‌روم از دست امروز

5. با چنان دانهٔ خالی که تو بر لب زده‌ای

6. من بر آنم که ز دامت نتوان جست امروز

7. رخ گل رنگ تو بس خون که بریزد فردا

8. دهن تنگ تو بس توبه که بشکست امروز

9. چشم ترکت همه بر سینهٔ من خواهد زد

10. هر خدنگی که رها می‌کنی از شست امروز

11. دل من گر به گلستان نرود معذرست

12. که بسی خار جفا در جگرم خست امروز

13. دی چو زلف تو گر آشفته شدم نیست عجب

14. عجب آنست که چون خاک شوم پست امروز

15. گر بدانم که تو بر من گذری خواهی کرد

16. بر سر راه تو چون خاک شوم پست امروز

17. اوحدی گر به سخن دست فصیحان بربست

18. شد به زنجیر سر زلف تو پابست امروز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سنگ اگر در مرگ عاشق خون نمی گرید، چرا
* بیستون از لاله نخل ماتم فرهاد بست؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* مگذار که نا اهلان چینند گل رویت
* کز نار چو گل چینند جز خار نمی‌ماند
شعر کامل
محتشم کاشانی
* کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق
* تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند
شعر کامل
سعدی