اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 600

1. دلها بربودند و برفتند سواران

2. ما پای به گل در شده زین اشک چو باران

3. او رفت، که روزی دو سه را باز پس آید

4. ما دیده به راه و همه شب روز شماران

5. بر کشتنم ار شاه سواری بفرستد

6. با شاه بگویید که: کشتند سواران

7. اندیشهٔ باران نکند غرقهٔ دریا

8. ای دیدهٔ خونریز، میندیش و بباران

9. این حال، که ما را بجزو یار دگر نیست

10. حالیست که مشکل بتوان گفت به یاران

11. ما را به بهار و سمن و لاله چه خوانی؟

12. دریاب کزین لاله چه روید به بهاران؟

13. آهن که چه دید از غم آن چهره بگویید

14. تا آینه پیشش نزنند آینه داران

15. گر دوست دوایی ننهد بر دل مجروح

16. مرهم ز که جوید جگر سینه‌فگاران؟

17. صد قصه نبشت اوحدی از دست غم او

18. وین غصه یکی بود که گفتم ز هزاران


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کسی که دست به زلف دراز او دارد
* چرا به دامن این عمر مختصر چسبد؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
* وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است
شعر کامل
حافظ
* دل را ز قید جسم رها می کنیم ما
* این دانه را ز کاه جدا می کنیم ما
شعر کامل
صائب تبریزی