اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 601

1. مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟

2. ز دست این دم چون برف و اشک چون باران

3. به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه

4. بر آستان تو از زحمت طلب‌گاران

5. مرا ز طعنهٔ بیگانه آن جفا نرسید

6. که از تعنت همسایگان و همکاران

7. به روز جنگ ز دست غمت به فریادم

8. چو روز صلح ز غوغای آشتی خواران

9. ز پهلوی کمرت کیسها توانم دوخت

10. ولی مجال ندارم ز دست طراران

11. هزار شربت اگر می‌دهی چنان نبود

12. که بوی وصل، که واصل شود به بیماران

13. به اوحدی نرسد نوبت وصال تو هیچ

14. اگر نه کم شود این غلغل هواداران


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر سرو روان است مرا کلک ثناسنج
* از خجلت کوتاهی خود شاخ زریرم
شعر کامل
حزین لاهیجی
* قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
* چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی
شعر کامل
حافظ
* آن مه طوبی خرام گر بچمن بگذرد
* سرو خرامان برد قامت او را نماز
شعر کامل
خواجوی کرمانی