اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 638

1. نه بی‌یادت برآید یک دم از من

2. نه بی‌رویت جدا گردد غم از من

3. بزن بر جانم آن زخمی، که دانی

4. به شرط آنکه گویی: مرهم از من

5. دلم را خون تو میریزی و ترسم

6. که خواهی خون بهای دل هم از من

7. مرا از هر که دیدی بیش کشتی

8. مگر کس را نمی‌بینی کم از من؟

9. اگر آهی بر آرم زین دل تنگ

10. به تنگ آیند خلق عالم از من

11. کجا کارم ز قدت راست گردد؟

12. که برگشتی چو زلف پر خم از من

13. به سودای تو گشت از هر کناری

14. جهان پر نوحه و پر ماتم از من

15. چنان رسوا شدم در عالم این بار

16. که گویی: پر شدست این عالم از من

17. بسان اوحدی، دور از تو، بیمست

18. که فریادی برآید هر دم از من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غیر وقت آنچه شود فوت ز اسباب جهان
* عارفان را مژه نمناک نگردد هرگز
شعر کامل
صائب تبریزی
* غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
* ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
شعر کامل
حافظ
* چنین است رسم سرای فریب
* گهی در فراز و گهی در نشیب
شعر کامل
فردوسی