اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 640

1. دشمن دون گر نگفتی حال من

2. خود به گفتی چشم مالامال من

3. هر شبی از چرخ نیلی بگذرد

4. نالهای این تن چون نال من

5. حال من چون خال مشکین تیره شد

6. در فراق یار مشکین خال من

7. کاشکی! آن روی فرخ می‌نمود

8. تا ازو فرخنده گشتی فال من

9. روز عمرم شب شد و پیدا نگشت

10. روز این شبهای همچون سال من

11. بر دل ریشم دلیلی روشنست

12. راستی را پشت همچون سال من

13. مرغ او بودم، چرا برمی‌تپم؟

14. گر نزد تیر بلا بر بال من؟

15. کاشکی!دستم به مالی می‌رسید

16. کز برای دوست گشتی مال من

17. وه! که روز اوحدی بی‌روی دوست

18. شد سیه چون نامهٔ اعمال من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دور مجنون گذشت و نوبت ماست
* هر کسی پنج روز نوبت اوست
شعر کامل
حافظ
* نفس سوخته لاله خطی آورده است
* از دل خاک، که آرام در آنجا هم نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* چه محو ناخدا گردیده ای، ای از خدا غافل؟
* ندارد این سفر باد مرادی غیر یاربها
شعر کامل
صائب تبریزی