اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 657

1. من از مادری زادم که پارم پدر بود او

2. شدم خاک آن پایی کزین پیش سر بود او

3. ز عالم همی جستم نشان دل آرایش

4. چو عالم شدم بر وی ز عالم به در بود او

5. از آن راه بین گشتم که هر جا رخ آوردم

6. دلم را دلیل ره، مرا راهبر بود او

7. ز خاطرت نرفت آن نقش و از دل نشد خالی

8. کجا رفتی از خاطر؟ که نقش حجر بود او

9. قمروار حالم ار کمابیش بود چندی

10. شد امسال شمس آن مه، که عمری قمر بود او

11. ز بس قطره باران که فیضش فراهم زد

12. چو دریا شد آن آبی، که وقتی شمر بود او

13. من آن نقد عرضی، کش درین فرش بنهفتم

14. نه از خاک شد تیره، نه ازنم، که زر بود او

15. نه عقلم بسی گفتی، مکن یاد او دیگر؟

16. که اندر طریق ما عجب بی‌خبر بود او!

17. مجوی اوحدی را تو ز من کندر آن ساعت

18. که من بار می‌بستم، به جانبی دگر بود او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر آن باغی که نخلش سر بدر بی
* مدامش باغبون خونین جگر بی
شعر کامل
باباطاهر
* ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
* وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
شعر کامل
حافظ
* ترا کارهای درشتست پیش
* گهی گرگ باید بدن گاه میش
شعر کامل
فردوسی