اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 756

1. چه پیکری؟ که ز پاکی چو گوهر نابی

2. زهی، سعادت آن خفته کش تو هم خوابی

3. نقاب طرهٔ شبرنگ زیر چهره چه سود؟

4. که چون ستارهٔ روشن ز زیر می‌تابی

5. دلم ز پستهٔ تنگ تو چون براندیشد

6. به چهر زرد و دم اشکهای عنابی

7. بقای حسن چو گل چند روز می‌باشد

8. بکوش تا مگر این چند روز دریابی

9. کشیده‌ای چو کمان دشمن مرا در بر

10. مرا ز پیش میفگن چو تیر پرتابی

11. منت ز تافتن زلف منع می‌کردم

12. چنان شدی که کنون روی نیز می‌تابی

13. بیا، که مردمک چشم اوحدی بی‌تو

14. به اشک دیده فروشد چو مردم آبی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
* گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
شعر کامل
حافظ
* گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
* گفت با این همه از سابقه نومید مشو
شعر کامل
حافظ
* عجب مدار که سعدی به یاد دوست بنالد
* که عشق موجب شوقست و خمر علت مستی
شعر کامل
سعدی