اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 767

1. بس ازین عمر سرسری که به تقلید زیستی

2. نظری کن به خویش تا ز کجایی و کیستی!

3. همه شب گفتگوی تو ده و باغ است و مال و زر

4. تو نگویی به خویشتن که: گرفتار چیستی؟

5. نه تو گفته‌ای: خدای را نشناسم بجز یکی؟

6. ز یکی لاف چون زنی؟ چو غلام دویستی!

7. برسیدند همرهان تو هر یک به منزلی

8. پی ایشان کجا روی؟ تو که در خفت و خیستی

9. تو اگر بیست مرده‌ای بتوان و دل و جگر

10. چو اجل حمله آورد، نگذارد بایستی

11. چو پی او روی بنه ز سر این خواجگی که تو

12. نرسی پیش او مگر به فقیری و نیستی

13. در توحیدش اوحدی به قفای وجود زد

14. تو به توحید چون رسی؟ که نه اوحدیستی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل را ز قید جسم رها می کنیم ما
* این دانه را ز کاه جدا می کنیم ما
شعر کامل
صائب تبریزی
* به یک کرشمه که در کار آسمان کردی
* هنوز می پرد از شوق چشم کوکبها
شعر کامل
صائب تبریزی
* ضرورتست که نیک کند کسی که شناخت
* که نیکی و بدی از خلق داستان ماند
شعر کامل
سعدی