عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 108

1. نشاء مخموری ام با مستی مجنون یکی است

2. صد شرابم هست در ساغر کزان ها خون یکی است

3. از فسون عافیت بر می فروزم روی زرد

4. در مزاج من بخار دوزخ و افسون یکی است

5. بر سر فرهاد کز جام محبت بی خود است

6. سایه ی شیرین و زخم تیشه ی گلگون یکی است

7. هر جفایی گر تواند می کند گردون همان

8. سوزم از غیرت که آیین بودن گردون یکی است

9. گو مزاج آب و آتش را یکی داند چه عیب

10. آن که گوید اشک عرفی با در مکنون یکی است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کمال کامرانی در محبت چیست می‌دانی
* بتی را پادشاهی دادن و خود را گدا کردن
شعر کامل
فروغی بسطامی
* وقت است درین انجمن از تنگدلیها
* چون پسته زبان در دهنم زنگ برآرد
شعر کامل
صائب تبریزی
* ملامتم نکند هر که معرفت دارد
* که عشق می‌بستاند ز دست عقل زمام
شعر کامل
سعدی