عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 118

1. ماهم نه نهالی است که خورشید بر اوست

2. طوبی خس زیبا چمنی که این شجر اوست

3. مرغی که حرم را شرف از نسبت او بود

4. جاروب حرمگاه صنم بال و پر اوست

5. گه زهر فشاند به مگس، گه زند آتش

6. زین گونه بسی تعبیه ها در شکر اوست

7. نقصان ادب نیست که آمیخته با شمع

8. پروانه که امید فنا راهبر اوست

9. غم همره جان رفت، نرفتیم به منعش

10. با وی ز ازل آمده و هم سفر اوست

11. هر گرد که از خاک شهیدان تو خیزد

12. صد قافله ی درد ابدی بر اثر اوست

13. عشق از طلب صحبت رضوان بود آزاد

14. زهد است که دست هوسش در کمر اوست

15. از طعن کس آزرده نگردد دل عرفی

16. داغی که نسوزد نمکی بر جگر اوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بختم جوان و عقلم پیر ست لیک عشقش
* آورده زیر فرمان هم پیر و هم جوان را
شعر کامل
جامی
* آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
* اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شعر کامل
وحشی بافقی
* تا خیال گریه کردم یار رفت
* این غزال از بوی خون رم می کند
شعر کامل
صائب تبریزی