عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 508

1. مستم دگر این بیخودی از بوی که دارم

2. دیوانگی از غمزهٔ جادوی که دارم

3. ای دل ز جنونم گله داری، عجب از تو

4. همسایگی فتنه ز پهلوی که دارم

5. مست آمده ام از عدم ای جمع بگویید

6. دامن ز که در چینم و دل سوی که دارم

7. جانم به لب ار درد و مسیحا نزند دم

8. دانسته که بهبود ز داروی که دارم

9. مرهم به علاج آمده، زنهار مگویید

10. کاین زخم به اندازهٔ بازوی که دارم

11. فردا که دل از حور بهشتم نگشاید

12. دانند دو عالم که غم روی که دارم

13. در دیدهٔ من حُسن فروریزد و حیرت

14. باز این سر شوریده به زانوی که دارم

15. عرفی طلبی جرعهٔ مقصود و نگویی

16. کاین گرم روی بر اثر خوی که دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
* کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
شعر کامل
حافظ
* آمد بهار جان‌ها ای شاخ تر به رقص آ
* چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ
شعر کامل
مولوی
* بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد
* بلک آتش در همه آفاق زد
شعر کامل
مولوی