عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 99

1. هم صومعه را فیض به دستور نمانده است

2. هم گوشه ی آتشکده را نور نمانده است

3. بی نشأ ذوقی نبود خفته و بیدار

4. در صومعه و میکده مخمور نمانده است

5. بیمار تو کش زندگی از شدت درد است

6. امید هلاکش به دم صور نمانده است

7. باور نکنم گر چه اناالحق زده از عشق

8. صد راز دگر در دل زنجور نمانده است

9. نام تو، چه پست و چه بلندش، چه مراد است

10. بس شهره ی آفاق که مشهور نمانده است

11. عرفی ارنی گو شنوای است، نه موسی

12. دیر است که این قاعده در طور نمانده است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همین بس شاهد یکرنگی معشوق با عاشق
* که بلبل عاشق است و گل گریبان پاره می سازد
شعر کامل
صائب تبریزی
* به جرم این که دم از صدق می زنم چون صبح
* لبالب است ز خون شفق گریبانم
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
* نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد
شعر کامل
مولوی