پروین اعتصامی_دیوانمثنوی,تمثیل و مقطع (فهرست)

شمارهٔ 142-مست و هشیار

1. محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت

2. مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

3. گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی

4. گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

5. گفت: میباید تو را تا ٔ قاضی برم

6. گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

7. گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم

8. گفت: والی از کجا در ٔ خمار نیست

9. گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب

10. گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

11. گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان

12. گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

13. گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم

14. گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

15. گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه

16. گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

17. گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی

18. گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

19. گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را

20. گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
* که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
شعر کامل
سعدی
* صلاح کار کجا و من خراب کجا
* ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
شعر کامل
حافظ
* درد عشق از تندرستی خوشترست
* گر چه بیش از صبر درمانیش نیست
شعر کامل
سعدی