پروین اعتصامی_دیوانمثنوی,تمثیل و مقطع (فهرست)

شمارهٔ 143-معمار نادان

1. دید موری طاسک لغزنده‌ای

2. از سر تحقیر، زد لبخنده‌ای

3. کاین ره از بیرون همه پیچ و خم است

4. وز درون، تاریکی و دود و دم است

5. فصل باران است و برف و سیل و باد

6. ناگه این دیوار خواهد اوفتاد

7. ای که در این صاحب‌ای

8. هر که هستی، از خرد بیگانه‌ای

9. نیست، میدانم ترا انبار و توش

10. پس چه خواهی خوردن، ای بی‌عقل و هوش

11. از برای کار خود، پائی بزن

12. نوبت تدبیر شد، رائی بزن

13. زندگانی، جز معمائی نبود

14. وقت، غیر از خوان یغمائی نبود

15. تا نپیمائی ره سعی و عمل

16. این معما را نخواهی کرد حل

17. هر کجا راهی است، ما پیموده‌ایم

18. هر کجا توشی است، آنجا بوده‌ایم

19. تو ز اول سست کردی پایه را

20. سود، اندک بود اندک مایه را

21. نیست خالی، دوش ما از بار ما

22. کوشش اندر دست ما، افزار ما

23. گر به سیر و گشت، می‌پرداختیم

24. از کجا آن لانه را می‌ساختیم

25. هر که توشی گرد کرد، او چاشت خورد

26. هر که زیرک بود، او زد دستبرد

27. دستبردی زد زمانه هر نفس

28. دستبردی هم تو زن، ای بوالهوس

29. آخر، این سرچشمه خواهد شد خراب

30. در سبوی خویش، باید داشت آب

31. سرد میگردد تنور آسمان

32. در تنور گرم، باید پخت نان

33. مور، تا پی داشت در پا، سرفشاند

34. چون تو، اندر گوشهٔ عزلت نماند

35. مادر من، گفت در طفلی بمن

36. رو، بکوش از بهر قوت خویشتن

37. کس نخواهد بعد ازین، بار تو برد

38. جنس ما را نیست، خرد و سالخورد

39. بس بزرگست این وجود خرد ما

40. وقت دارد کار و خواب و خورد ما

41. خرد بودیم و بزرگی خواستیم

42. هم در افتادیم و هم برخاستیم

43. مور خوارش گفت، کای یار عزیز

44. گر تو نقاشی، بیا طرحی بریز

45. نیک دانستم که اندر دوستی

46. همچو مغز خالص بی پوستی

47. یک نفس، بنای این دیوار باش

48. در خرابیهای ما، معمار باش

49. این بنا را ساختیم، اما چه سود

50. ٔ بی صحن و سقف و بام بود

51. مهرهٔ تدبیر، دور انداختیم

52. زان سبب، بردی تو و ما باختیم

53. کیست ما را از تو خیراندیش تر

54. کاشکی می‌آمدی زین پیشتر

55. گر باین ویرانه، آبادی دهی

56. در حقیقت، داد استادی دهی

57. فکر ما، تعمیر این بام و فضاست

58. هر چه پیش آید جز این، کار قضاست

59. تو طبیب حاذق و ما دردمند

60. ما در این پستی، تو در جای بلند

61. تا که بر می‌آیدت کاری ز دست

62. رونقی ده، گر که بازاری شکست

63. مور مغرور، این حکایت چون شنید

64. گفت، تا زود است باید رفت و دید

65. پای اندر ره نهاد، آمد فرود

66. گر چه رفتن بود و برگشتن نبود

67. کار را دشوار دید، از کار ماند

68. در عجب زان راه ناهموار ماند

69. مور طفل، اما حوادث پیر بود

70. احتمال چاره‌جوئی دیر بود

71. دام محکم، ضعف در حد کمال

72. ایستادن سخت و برگشتن محال

73. از برای پایداری، پای نه

74. بهر صبر و بردباری، جای نه

75. چونکه دید آن صید مسکین، مور خوار

76. گفت: گر کارآگهی، اینست کار

77. ٔ ما را نمیکردی پسند

78. بد پسند است، این وجود آزمند

79. تو بدین طفلی، که گفت استاد شو

80. باد افکن در سر و بر باد شو

81. خوب لغزیدی و گشتی سرنگون

82. خوب خواهیمت مکید، این لحظه خون

83. بسکه از معماری خود، دم زدی

84. ٔ تدبیر را، بر هم زدی

85. دام را اینگونه باید ساختن

86. چون تو خودبین را بدام انداختن

87. عیب کردی، این ره لغزیده را

88. طاس را دیدی، ندیدی بنده را

89. من هزاران چون تو را دادم فریب

90. زان فریب، آگه شوی عما قریب

91. هیچ پرسیدی که صاحب کیست

92. هیچ گفتی در پس این پرده چیست

93. دیده را بستی و افتادی بچاه

94. ره شناسا، این تو و این پرتگاه

95. طاس لغزنده است، ای دل، آز تو

96. مبتلائی، گر شود دمساز تو

97. زین حکایت، قصهٔ خود گوشدار

98. تو چو موری و هوی چون مورخوار

99. چون شدی سرگشته در تیه نیاز

100. با خبر باش از نشیب و از فراز

101. تا که این روباه رنگین کرد دم

102. بس خروس از ‌داران گشت گم

103. پا منه بیرون ز خط احتیاط

104. تا چو طومارت، نپیچاند بساط


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
* رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
شعر کامل
حافظ
* با صبح بگویید که بیوقت مزن دم
* امشب شب وصل است نگه دار نفس را
شعر کامل
کمال خجندی
* ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
* این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست
شعر کامل
حافظ