سعدی_بوستانباب هشتم در شکر بر عافیت (فهرست)

شمارهٔ 12-حکایت

1. فقیهی بر افتاده مستی گذشت

2. به مستوری خویش مغرور گشت

3. ز نخوت بر او التفاتی نکرد

4. جوان سر برآورد کای پیرمرد

5. تکبر مکن چون به نعمت دری

6. که محرومی آید ز مستکبری

7. یکی را که در بند بینی مخند

8. مبادا که ناگه درافتی به بند

9. نه آخر در امکان تقدیر هست

10. که فردا چو من باشی افتاده مست؟

11. تو را آسمان خط به مسجد نبشت

12. مزن طعنه بر دیگری در کنشت

13. ببند ای مسلمان به شکرانه دست

14. که زنار مغ بر میانت نبست

15. نه خود می‌رود هر که جویان اوست

16. به عنفش کشان می‌برد لطف دوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوستی با ناتوانان مایه روشندلی است
* موم چون با رشته سازد شمع محفل می شود
شعر کامل
صائب تبریزی
* به پوشیدن ستر درویش کوش
* که ستر خدایت بود پرده پوش
شعر کامل
سعدی
* بر این جان پریشان رحمت آرید
* که وقتی کاردانی کاملی بود
شعر کامل
حافظ