سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 169

1. تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد

2. اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

3. تو را که هر چه مرادست می‌رود از پیش

4. ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد

5. تو پادشاهی گر چشم پاسبانان همه شب

6. به خواب درنرود پادشا چه غم دارد

7. خطاست این که دل دوستان بیازاری

8. ولیک قاتل عمد از خطا چه غم دارد

9. امیر خوبان آخر گدای خیل توایم

10. جواب ده که امیر از گدا چه غم دارد

11. بکی العذول علی ماجری لا جفانی

12. رفیق غافل از این ماجرا چه غم دارد

13. هزار دشمن اگر در قفاست عارف را

14. چو روی خوب تو دید از قفا چه غم دارد

15. قضا به تلخی و شیرینی ای پسر رفتست

16. تو گر ترش بنشینی قضا چه غم دارد

17. بلای عشق عظیمست لاابالی را

18. چو دل به مرگ نهاد از بلا چه غم دارد

19. جفا و هر چه توانی بکن که سعدی را

20. که ترک خویش گرفت از جفا چه غم دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
* خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
شعر کامل
حافظ
* غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت
* آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد
شعر کامل
سلمان ساوجی
* تمیز نیک و بد روزگار کار تونیست
* چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش
شعر کامل
صائب تبریزی