سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 415

1. ای مرهم ریش و مونس جانم

2. چندین به مفارقت مرنجانم

3. ای راحت اندرون مجروحم

4. جمعیت خاطر پریشانم

5. گویند بدار دستش از دامن

6. تا دست بدارد از گریبانم

7. آن کس که مرا به باغ می‌خواند

8. بی روی تو می‌برد به زندانم

9. وین طرفه که ره نمی‌برم پیشت

10. وز پیش تو ره به در نمی‌دانم

11. یک روز به بندگی قبولم کن

12. روز دگرم ببین که سلطانم

13. ای گلبن بوستان روحانی

14. مشغول بکردی از گلستانم

15. زان روز که سرو قامتت دیدم

16. از یاد برفت سرو بستانم

17. آن در دورسته در حدیث آمد

18. وز دیده بیوفتاد مرجانم

19. گویند صبور باش از او سعدی

20. بارش بکشم که صبر نتوانم

21. ای کاش که جان در آستین بودی

22. تا بر سر مونس دل افشانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند
* آن کو دلش را برده‌ای جان هم غلامت می‌کند
شعر کامل
مولوی
* بلبلی را که به دیدار ز گل قانع شد
* در اگر بسته شود رخنه دیواری هست
شعر کامل
صائب تبریزی
* به هر صورت که باشد عشق دل را می دهد تسکین
* که بهر کوهکن از سنگ شیرین می شود پیدا
شعر کامل
صائب تبریزی