سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 441

1. عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم

2. بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم

3. بوستان خانه عیشست و چمن کوی نشاط

4. تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم

5. دیگران با همه کس دست در آغوش کنند

6. ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم

7. نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز

8. ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم

9. گر به خواری ز در خویش براند ما را

10. به امیدش بنشینیم و به درها نرویم

11. گر به شمشیر احبا تن ما پاره کنند

12. به تظلم به در خانه اعدا نرویم

13. پای گو بر سر و بر دیده ما نه چو بساط

14. که اگر نقش بساطت برود ما نرویم

15. به درشتی و جفا روی مگردان از ما

16. که به کشتن برویم از نظرت یا نرویم

17. سعدیا شرط وفاداری لیلی آنست

18. که اگر مجنون گویند به سودا نرویم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد
* خبرت هست که دی گم شد و تابستان شد
شعر کامل
مولوی
* من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوست
* دوستان معذور داریدم که پایم در گلست
شعر کامل
سعدی
* گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
* گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
شعر کامل
مولوی