سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 509

1. من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

2. عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

3. دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

4. باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

5. ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

6. ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

7. آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان

8. که دل اهل نظر برد که سریست خدایی

9. پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند

10. تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی

11. حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان

12. این توانم که بیایم به محلت به گدایی

13. عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

14. همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی

15. روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا

16. در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی

17. گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

18. چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

19. شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن

20. تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی

21. سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد

22. که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی

23. خلق گویند برو دل به هوای دگری ده

24. نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
* اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
شعر کامل
صائب تبریزی
* چو خورشید تیغ از میان برکشید
* شب تیره گشت از جهان ناپدید
شعر کامل
فردوسی
* سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
* بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران
شعر کامل
سعدی