صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1121

1. خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است

2. آسمان این پشته را در زیر پا افتاده است

3. عاشقان را نیست جز تسلیم دیگر مطلبی

4. دیده قربانیان بی مدعا افتاده است

5. در چنین فصلی که نتوان جام می از دست داد

6. از گل اخگر در گریبان صبا افتاده است

7. نیست جز تیری که بر ما خاکساران خورده است

8. بر زمین تیری که از شست قضا افتاده است

9. بر لب دریا زبان بر خاک می مالم چو موج

10. بخت من در نارسایی ها رسا افتاده است

11. از غریبان است در چشمش نگاه آشنا

12. بس که چشم ظالمش ناآشنا افتاده است

13. می گذارد آستین بر دیده خونبار من

14. دیده هر کس بر آن گلگون قبا افتاده است

15. می کند از دیده یعقوب روشن خانه را

16. تا ز یوسف بوی پیراهن جدا افتاده است

17. عیب از آیینه بی زنگ برگردد به نقش

18. عیبجو بیهوده در دنبال ما افتاده است

19. دارد از افتادگی صائب همان نقش مراد

20. هر که در راه طلب چون نقش پا افتاده است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شکوفه با ثمر هرگز نگردد جمع در یک جا
* محال است این که با هم نعمت و دندان شود پیدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* پیاز آمد آن بی هنر جمله پوست
* که پنداشت چون پسته مغزی در اوست
شعر کامل
سعدی
* پیر کنعان با که گیرد اُنس در بیت الحزن
* بوی یوسف را نمی یابد ز فرزندی دگر
شعر کامل
نظیری نیشابوری