صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1200

1. هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است

2. جز جهان عشق نبود گر جهان بی غمی است

3. دیدن خلق است بیماری و وادیدست نکس

4. عید و نوروز از برای بی دماغان ماتمی است

5. رفته و آینده اهل حال را منظور نیست

6. از حیات جاودانی خضر را قسمت دمی است

7. هر که در دریا شود اهل بصیرت چون حباب

8. هر نظر محو جمالی، هر نفس در عالمی است

9. گفتگوی عشق را هر گوش نتواند شنید

10. نیست جز چاه ذقن، این راز را گر محرمی است

11. حسن هیهات است نادم گردد از خوانخوارگی

12. می پرد چشم و دل خورشید هر جا شبنمی است

13. از درشتی های خط خوبان ملایم می شوند

14. ما جراحت دیدگان را خط مشکین مرهمی است

15. نقطه موهوم کز خردی نمی آید به چشم

16. پیش چشم خرده بین ما سود اعظمی است

17. بس که صائب دیدم از نادیدگان نادیدنی

18. زنگ بر آیینه طبعم بهار خرمی است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
* بسی پادشایی کنم در گدایی
شعر کامل
حافظ
* برگ خرمایم که از من باد زن سازند خلق
* باد سردم در لب است و ریز ریز اجزای من
شعر کامل
خاقانی
* چو خواجه را اجل از ملک پنبه خواهد کرد
* چه اعتبار به پشمی که در کلاهش هست؟
شعر کامل
اوحدی