صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1940

1. شاهنشهی است عشق که عالم گدای اوست

2. برخاست هر که از سر عالم لوای اوست

3. آزاده ای که کنج قناعت گرفته است

4. شیرازه حضور جهان بوریای اوست

5. آن مطربی که پرده ما را دریده است

6. رقص فلک ز زمزمه جانفزای اوست

7. در دام می کشد دل صحرایی مرا

8. این مردمی که با نگه آشنای اوست

9. در چشمه سار تیغ تو تا چند خون خورد؟

10. مرگی که زندگانی من از برای اوست

11. بیدرد نیستم که شکایت کنم ز جور

12. هر شکوه ای که هست مرا از وفای اوست

13. چون در رکاب برق سواران سفر کند؟

14. بیچاره ای که شیشه دل زیر پای اوست

15. مسند به روی دست سلیمان فکنده است

16. تا مور پا شکسته ما در هوای اوست

17. فردوس را ز داغ تغافل کند کباب

18. کبری که در دماغ من از کبریای اوست

19. زنجیر پاره کردن سوداییان عشق

20. موقوف باز کردن بند قبای اوست

21. صائب کسی که خرمن من سوخته است ازو

22. ابر بهار، سایه دست سخای اوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
* به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
شعر کامل
سعدی
* ای جویبار راستی از جوی یار ماستی
* بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا
شعر کامل
مولوی
* گر شمع را ز شعله رهائی است آرزو
* آتش چرا به خرمن پروانه میزند
شعر کامل
پروین اعتصامی