صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3150

1. زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند

2. به خود مشغول بودن را جدایی عشق می ماند

3. همان با زلف لیلی روح مجنون می کند بازی

4. ز زنجیر محبت کی رهایی عشق می داند؟

5. مگو چون بلبل و قمری سخن از سرو و گل اینجا

6. که این افسانه ها را ژاژ خایی عشق می داند

7. به بزم عشق مهر بی نیازی بر مدار از لب

8. که همت خواستن را هم گدایی عشق می داند

9. دل خوش مشرب و پیشانی وا کرده ای دارد

10. که سنگ کودکان را مومیایی عشق می داند

11. چو دیدی دست و تیغ عشق را از دور بسمل شو

12. که بال و پر زدن را بد ادایی عشق می داند

13. زسختی رو نمی تابد، زکوه غم نمی نالد

14. نژاد از سنگ دارد مومیایی، عشق می داند

15. نمی دانم چه سازم تا فنای مطلقم داند

16. که در خود گم شدن را خودنمایی عشق می داند

17. چو عشق آمد به دل صائب مکن اندیشه سامان

18. کجا چون عقل ناقص کدخدایی عشق می داند؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو بوسید پیکان سرانگشت اوی
* گذر کرد بر مهرهٔ پشت اوی
شعر کامل
فردوسی
* سر مرد جنگی خرد نسپرد
* که هرگز نیامیخت کین با خرد
شعر کامل
فردوسی
* چمن ز باد خزان زرد و زار خواهد ماند
* درخت گل همه بیبرگ و بار خواهد ماند
شعر کامل
اوحدی