صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3248

1. دل ارباب تنعم ز نوا می افتد

2. جام لبریز چو گردد ز صدا می افتد

3. با توکل سفری شو که درین راه، به چاه

4. هرکه از دست نینداخت عصا می افتد

5. می شود عیب هنر، نفس چو افتاد خسیس

6. کری و کوری و لنگی به گدا می افتد

7. دایم از عیش دو بالاست چراغش روشن

8. دل هرکس که در آن زلف دو تا می افتد

9. آبرو در گره گوشه عزلت بسته است

10. یوسف از چه چو برآید ز بها می افتد

11. دل ازان زلف به دام خط مشکین افتاد

12. از بلا هرکه گریزد به بلا می افتد

13. می چکد خون ز نوای جرس امروز به خاک

14. تا ازین قافله دیگر که جدا می افتد؟

15. آن غیورم که گر از حق طلبم حاجت خویش

16. بر زبانم گره از شرم و حیا می افتد

17. روی پوشیده ز آیینه ما می گذرد

18. آفتابی که فروغش همه جا می افتد

19. سرم از مغز تهی گشت، همانا کامروز

20. بر سرم سایه اقبال هما می افتد

21. نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون

22. آخر این سلسله بر گردن ما می افتد!

23. از نفس تیره شود آینه صائب هرچند

24. نیست چون همنفسی دل ز جلا می افتد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
* صراحی می ناب و سفینه غزل است
شعر کامل
حافظ
* تلخکامی نبود در شکرستان وصال
* نامه آور نگه و بوسه پیام است اینجا
شعر کامل
صائب تبریزی
* چون به مهر و مه بسنجم حسن او در خیال
* از ترنج غبغب یوسف ترازو می کنم
شعر کامل
صائب تبریزی