صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3903

1. فسردگان که طلسم وجود نشکستند

2. ازین چه سود که چون کف به بحر پیوستند

3. ز جوش بیخبری کرده ایم خود را گم

4. و گرنه توشه ما بر میان ما بستند

5. چه باده شوق تو در ساغر شهیدان ریخت

6. که در زمین چو خم می زجوش ننشستند

7. هنوز دایره چرخ بود بی پرگار

8. که طوق عشق ترا بر گلوی ما بستند

9. خوش آن گروه که برداشتند بار جهان

10. وزاین محیط دل یک حباب نشکستند

11. سبکروان که فشاندند دامن از عالم

12. ز دار وگیر خس وخار آرزو رستند

13. ز آب بحر جدایی حبابها را نیست

14. چه شد دوروزی اگر باددر گره بستند

15. مساز برگ اقامت که مردم آزاد

16. درین ریاض زپا همچو سرو ننشستند

17. جماعتی که مجرد شدند همچو الف

18. چو تیرآه ز نه جوشن فلک جستند

19. گمان بری که ز جنگ پلنگ می آیند

20. ز بس که مردم عالم به روی هم جستند

21. جماعتی که در اینجا نفس شمرده زدند

22. در آن جهان ز حساب وکتاب وارستند

23. ز انفعال سر از خانه برنمی آرند

24. درین بهار گروهی که توبه نشکستند

25. جماعتی که به افتادگان نپردازند

26. اگر به عرش برآیند همچنان پستند

27. مکن ملامت عشاق بیخبرکاین قوم

28. ز خود نیند اگر نیستند اگر هستند

29. ز آشنایی مردم کناره کن صائب

30. که از سیاهی دل بیشتر سیه مستند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حدیث عقل در ایام پادشاهی عشق
* چنان شدست که فرمان عامل معزول
شعر کامل
سعدی
* اگر خدای نباشد ز بنده‌ای خشنود
* شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
شعر کامل
سعدی
* روی خندان تو تا انجمن آرا گردید
* خنده شد گوشه نشین در لب شیرین دهنان
شعر کامل
صائب تبریزی