صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5578

1. سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم

2. کنار دشت را از دامن محمل نمی دانم

3. خدنگ دور گردم، با هدف خون در میان دارم

4. بلایی بدتر از نزدیکی منزل نمی دانم

5. چه افتاده است مهر از غنچه منقار بر دارم؟

6. به خود یک غنچه را در بوستان یکدل نمی دانم

7. من آن سیل سبکسیرم که از هر جا که برخیزم

8. بغیر از بحر بی پایان دگر منزل نمی دانم

9. نظر بر حال من دارند هر کس را که می بینم

10. کسی را چون خود از احوال خود غافل نمی دانم

11. خضر گوبهر خود اندیشه همراه دیگر کن

12. که من استادگی چون عمر مستعجل نمی دانم

13. شکار لاغرم، مشاطگی از من نمی آید

14. نگارین کردن سر پنجه قاتل نمی دانم

15. تو کز وحدت نداری بهره، جست و جوی لیلی کن

16. که من دامان دشت از دامن محمل نمی دانم

17. بغیر از عقده دل کز گشادش عاجزم عاجز

18. دگر هر عقده کآید پیش من مشکل نمی دانم

19. سپندی را به تعلیم دل من نامزد گردان

20. که آداب نشست و برخاست در محفل نمی دانم!

21. اگر سحر این بود صائب که از کلک تو می ریزد

22. تکلف بر طرف، من سحر را باطل نمی دانم!


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ساقی سیم ساق من گر همه درد می‌دهد
* کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ
* بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
* که تاب من به جهان طره فلانی داد
شعر کامل
حافظ
* به رغم زال سیه شاهباز زرین بال
* در این مقرنس زنگاری آشیان گیرد
شعر کامل
حافظ