صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 646

1. ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را؟

2. که هست مرهم کافور، جان سوخته را

3. ز بس که اهل سعادت گرسنه چشم شدند

4. هما به سگ ندهد استخوان سوخته را

5. نظر به نعمت الوان چرا سیاه کند؟

6. به خون چو لاله زند هر که نان سوخته را

7. به حرف عشق دل داغدار من زنده است

8. که آتش آب حیات است جان سوخته را

9. به داغ سینه من دست آشنا مکنید

10. که می چکد ز نفس خون دهان سوخته را

11. دهن به شکوه خونین چو لاله باز مکن

12. که مرهم است خموشی زبان سوخته را

13. ملایمت طمع از زاهدان خشک مدار

14. که مغز، آه بود استخوان سوخته را

15. توان چو آهوی مشکین به بوی مشک شناخت

16. ز حرفهای جگرسوز، جان سوخته را

17. به داغ عاریه محتاج نیست سینه گرم

18. ز خود چراغ بود خانمان سوخته را

19. نسوخت هر که درین ره نفس، نمی داند

20. که سوختن پر و بال است جان سوخته را

21. اگر چه خط دم صبح جزاست خوبان را

22. شب وصال بود عاشقان سوخته را

23. ز داغ لاله سیاهی نمی رود هرگز

24. ز دل چگونه برآرم فغان سوخته را؟

25. به عشق رغبت من تازه می شود صائب

26. ز هر که می شنوم بوی جان سوخته را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عقل اگر صائب نسازد با دل من گو مساز
* عشق با آن بی نیازی می کشد ناز مرا
شعر کامل
صائب تبریزی
* چو روح من تو نباشی ز روح ریح چه سود
* بصیرتم چو نبخشی بصر چه سود کند
شعر کامل
مولوی
* بند بگسل باش آزاد ای پسر
* چند باشی بند سیم و بند زر
شعر کامل
مولوی