صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6466

1. می چکد آب حیات از سبزه زار خط تو

2. می شود جان تازه از سیر بهار خط تو

3. قطعه یاقوت افتاده است مردم را ز چشم

4. همچو تقویم کهن در روزگار خط تو

5. آنچه گرد ماه تابان می نماید هاله نیست

6. مه حصاری گشته از شرم غبار خط تو

7. چشم حسرت می شود هر حلقه زان زلف سیاه

8. گر به این عنوان شد دلها شکار خط تو

9. سنبل فردوس ریزد خار در پیراهنش

10. دیده هر کس که شد آیینه دار خط تو

11. در لباس کفر آوردن به ایمان خلق را

12. ختم شد بر مصحف خط غبار خط تو

13. خواندن فرمان شاهان را نثاری لازم است

14. چون نسازم خرده جان را نثار خط تو؟

15. عاقبت با دیده ام کار جواهر سرمه کرد

16. گرچه چشمم شد سفید از انتظار خط تو

17. یاد کن ما را به پیغامی که ده روز دگر

18. می شود خاک فراموشان غبار خط تو

19. چون خط استاد کز ماندن شود حسنش زیاد

20. بیش شد از کهنه گشتن اعتبار خط تو

21. حلقه ها در گوش خورشید درخشان می کشد

22. گر بلندی این چنین گیرد غبار خط تو

23. می کنم بر نامرادی با کمال شوق صبر

24. تا شود خاک مراد من غبار خط تو

25. قسمت آن زلف صائب با رسایی ها نشد

26. امتدادی را که دارد گیرودار خط تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اندرین شهر دلم بستهٔ گندم گونیست
* ورنه صد شهر چنین را به جوی نفروشم
شعر کامل
اوحدی
* عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل
* مرغ دشت است آن که عاشق بر جو و بر ارزنی ست
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
* وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
شعر کامل
حافظ