سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 137

1. آخرت روزی ز سلمان یاد می‌بایست کرد

2. خاطر غمگین او را شاد می‌بایست کرد

3. عهدها کردی که آخر هیچ بنیادی نداشت

4. روز اول کار بر بنیاد می‌بایست کرد

5. داد من یک روز می‌بایست دادن بعد از آن

6. هرچه می‌شایست از بیداد، می‌بایست کرد

7. اشک من از مردم چشمم بزاد آخر تو را

8. رحمتی بر اشک مردم زاد می‌بایست کرد

9. ای دل ای دل گفتمت: گر وصل یارت آرزوست

10. جان فدا کن، هر چه بادا باد می‌بایست کرد

11. صحبتش چون آینه، گر روبرو می‌خواستی

12. پشت بر زر روی بر پولاد می‌بایست کرد

13. گر تو شاهی جهان در روز و شب می‌خواستی

14. بندگی حضرت دلشاد می‌بایست کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
* کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
شعر کامل
حافظ
* مباش وقت سحر بی ستاره ریزی اشک
* که نور چهره گردون ز گریه سحری است
شعر کامل
صائب تبریزی
* شاه و گدا به دیده دریادلان یکی است
* پوشیده است پست و بلند زمین در آب
شعر کامل
صائب تبریزی